جان همه‌ی ایرانیان در خطر است!!

پس از مرگ سه زندانی‌ی سیاسی که در اواخر سال پیش پیش آمد و وضع وخیم تعدادی دیگر از زندانیان، در نخستین روزهای بهار امسال، این‌گونه بر می آید که جان یک ملت در خطر است. جان همه‌ی دانش‌جوهایی که می‌فهمند، جان همه‌ی استادهایی که می‌فهمانند، جان تمام دانش‌آموزهایی که قرار است بفهمند، جان همه‌ی معلم‌هایی که باید شاگردهای‌شان را آماده‌ی فهمیدن کنند . هرجای دیگری که بویی از فهمیدن به مشام برسد.

اضافه بر این‌ها جان هزاران کودک خیابانی و پارک‌خواب، هزاران دختر و پسر فراری، تمام فاحشه‌ها، معتادان، بیماران خاص که می‌توان گفت هیچ هزینه‌یی نیست که نپردازند و شیمیایی‌ها که اسمی‌ ازشان نیست هم در خطر است.

این را هم که همه می دانیم که در هرچه رتبه‌ی نخست نداشته باشیم در تصادف‌های راننده‌گی‌ی منجر به مرگ بی‌همتا هستیم. پس جان تمام مردمی که به مسافرت می‌روند و پشت فرمان ماشین هستند و یا حتا قصد رد شدن از خیابان را دارند نیز در خطر است. سفرهای هوایی هم که نوعی خودکشی محسوب می‌شود.

در طی سال‌های اخیر بسیار دیده‌ایم هنرمندان و فرهنگیانی را که در سنین جوانی و میان‌سالی بر اثر فشار کاری و عصبی، سکته به سراغ‌شان آمده و جان داده اند و چه بسیار ورزش‌کارانی که در مسابقه‌های ورزشی دچار حادثه شده‌اند و به امراضی از قبیل قطعی‌ی نخا و نقص عضو و حتا گاهی هم به مرگ دچار شده‌اند. در نتیجه جان این قشر هم در خطر است.

بودند و هستند کسانی که به علت ثروت فراوان‌شان همیشه خانه‌های‌شان تحت نظر دزدها و آدم‌رباها بوده و هست. هستند کسانی که مال مردم‌خوری کرده‌اند و پول و مال انسان‌های ضعیفی را به ناحق تصاحب کرده‌اند، که این‌ها نیز جان‌شان در خطر است.

جان همه‌ی وبلاگ‌‌نویسان هم که در خطر است. روزنامه‌نگاران و خبرنگاران هم وضعی مشابه دارند.

زنان و دخترهای ایرانی هم که در تمام طول تاریخ ایران جان‌شان در خطر بوده و هست. سربازها هم که هرآن ممکن است بر اثر منفجر شدن مهمات در حال حمل، جان خود را از دست بدهند.

پس تا دیر نشده به شما هم بگویم: «جان شما هم در خطر است.»





آزادباشید

به روشنی‌ی چشم‌‌تان، بهار هم زمستان شد

برای نوروز پست تبریک نگذاشتم. چون این نوروز، برای همه نوروز نیست.

این بهار برای خیلی‌ها سیاه‌ترین بهار عمرشان بود. بهاری که فرزندشان را ازشان گرفت. بهاری که فرزندشان به اجبار خودکشی کرد. بهاری که به جز گریه، چیزی برای خیلی‌ها نداشت. مرگ دو زندانی، آن هم در روزهایی که می‌باید زیباترین روزهای سال باشد به هیچ عنوان قشنگ نیست. باری عمو نوروز و حاجی فیروزی که هرسال با نوید آزادی، به میان مردم می‌آیند و آزادی را به همراه زیبایی هدیه می‌دهند قشنگ نیست.

اما خب، هستند کسانی هم که با آمدن نوروز گندکاری‌های‌شان در این شلوغی‌ها مدفون شد و عیدی‌های کلانی برای زن و فرزند خود بردند. عیدی‌هایی که با شکنجه‌ی این و آن، بازداشت فرزندان مردم، شکنجه‌ی بی‌رحمانه‌ی دانش‌جویان و حتا گرفتن جان انسان‌ها به کف آورده‌‌اند.

ولی چه می‌شود کرد؟ شب عید است و باید حرف‌های خوب زد.

آزادباشید و خوش





آزادباش

شکنجه‌ی خانواده‌ی زندانیان

در آستانه‌ی روزهای خوش مزدورها، که به نسبت جنایت‌های‌شان حقوق بالاتر می‌گیرند، شکنجه‌ی زندانیان به اوج رسیده و حتا به حریم خانواده‌های آن‌ها هم رسیده.

اکنون که من این نوشته را می‌نویسم، ده‌ها تن از اعضای خانواده‌های زندانیان بی‌گناهی که به خاطر عقایدشان در زندانند، پضشت درهای بسته‌ی اوین، این امارت ملعون، نشسته‌اند و چیزی بیش‌تر از دیدار فرزندشان نمی‌خواهند.

به‌طور حتم این غیر انسانی‌ترین کار ممکن است. در روزهایی که می‌گیرند و می‌برند و
می کشند، بدون این که کوچک‌ترین نشانی از انسانیت و مهربانی در وجود این زندان‌بانان اندیشه وجود داشته باشد، دعا می‌کنیم که ریشه‌ی همه‌ی وطن‌فروشان و هم‌وطن فروشان خشک شود.





این که می‌گویند هنر نزد ایرانیان است و بس، پر بیراه نیست. کجای دنیا می‌توانند با فشار روانی آدم بکشند و بگویند سکته کرده؟ چه‌قدر یک انسان می‌تواند پست باشد خدایا؟!!

در این باره:

تجمع خانواده ها درمقابل درب اوين با يورش وحشيانه گاردهاي حكومتي مواجه شد

تجمع اعتراضى خانوادههای زندانیان سیاسی در مقابل زندان اوین




آزادباشید


مطلب را به بالاترین بفرستید:Balatarin

وقاحت تا چه حد؟ باز هم قتل!




امیدرضا میرصیافی، وبلاگ‌نویس و روزنامه‌نگار صبح امروز در زندان اوین فوت نمود.

این وبلاگ نویس زندانی که از ماه گذشته برای تحمل دو سال و نیم زندان ایام محکومیت خود، راهی زندان اوین شده بود؛ صبح امروز به دلیل فشار روانی و عدم دریافت کمکهای پزشکی مورد نیاز با توجه به شرایط وخیم روحی خود راهی بهداری زندان شد، نامبرده ساعتی پیش جان خود را در زندان اوین از دست داد تا پرونده مرگهای مشکوک زندانیان تا آخرین روزهای سال 1387 نیز ادامه یابد.
امیدرضا میرصیافی وبلاگ‌نویس، روزنامه‌نگار و فعال فرهنگی بود که به خاطر درج عقایدش در وبلاگ به اتهامات توهین به مقامات و تبلیغ علیه نظام به دو سال و نیم زندان محکوم شده بود، وی پروندهی مفتوح دیگری در دادگاه عمومی استان تهران مبنی بر توهین به مقدسات را داشت که تاریخ برگزاری آن اردیبهشت ماه سال آینده اعلام گشته بود.
این زندانی عقیدتی که از وضعیت جسمی و روحی مناسبی برخوردار نبود علیرغم دارا بودن شرایط مرخصی، هیچگاه به مرخصی استعلاجی اعزام نگردید. مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران پیش تر نیز در خصوص مرگهای مشکوک زندانیان سیاسی در ایران و سیر تصاعدی آن ابراز نگرانی نموده بود.


آنانی که دم از اصلاحات و آزادی می‌زنند بخوانند و شرم کنند. فقط با رییس جمهور شدن نمی‌توان آزادی را به مردم بازگرداند. صداهای بلندی که فقط وقتی منافع‌شان به خطر می‌افتد سر به فلک می‌کشد حالا باید بلند شوند.

جوانان میهن‌مان دارند قتل‌عام می‌شوند. فقط به‌خاطر اختلاف نظر یک مشت وطن‌فروش و صدای هیچ‌کدام از آن‌هایی که مصاحبه‌های‌شان تیتر اول روزنامه‌ها و سایت‌ها است و عکس‌های قشنگ می‌گیرند در نمی‌آید.
مرگ بر ترسو!






آزادباش

باز هم احضار

علی کلایی، وبلاگ نویس و فعال سیاسی، به دنبال احضاریه‌یی که امروز به دست‌اش رسیده است، می بایست رو ز 20 اردیبهشت ماه جهت رسیدگی به اتهامات‌اش در شعبه 10 دادگاه انقلاب حاضر شود.
کلایی از جمله افرادی بود، که سال گذشته در جریان بازداشت های گسترده دانشجویی در آذرماه، در تجمع دانشجویی در دانشگاه تهران بازداشت و به مدت 57 روز در بازداشتگاه 209 زندان اوین به سر برد.وی سپس با قرار وثیقه 80 میلیونی از زندان اوین آزاد شد.
لازم به یادآوری است در آذرماه سال گذشته و پس از اعلام تجمع دانشجویان چپ در روز 13 آذرماه، نیروهای امنیتی در چند نوبت، بیش از 40 دانشجوی این طیف را در تهران و شهرستان ها بازداشت نمودند.گفتنی است، چندی پیش نیز روزنامه‌ی کیهان، با نوشتن مطلبی علیه علی کلایی ، وی را متهم به ارتباط با برخی گروههای مخالف نظام کرد.






آزادباش

عیدی‌ی های دولت تمامی ندارد - خدایا این عید را زودتر تمام کن

این بار نوبت به پزشکی مهربان و دل‌سوز رسید. پزشکی که فقط به خاطر وظیفه‌ی انسانی‌اش به بی‌پناهان پناهداد و طبق سوگندی که خورده بود، فقط و فقط وظیفه‌ی پزشکی‌اش را انجام داد.

در آستانه‌ی نوروز...این هدیه‌یی است از طرف دولت به همسر و فرزند...




دکتر حسام فیروزی، پزشک معتمد زندانیان سیاسی از جمله: "احمد باطبی"، "اکبر گنجی"، "آیت الله بروجردی"، "ابوالفضل جهاندار"، زنده یاد "اکبر محمدی" و ... به حکم شعبه 6 دادگاه انقلاب، روانه‌ی زندان شد تا حکم 15 ماه حبس خود را تحمل کند. دکتر فیروزی پیش از این نیز چندین بار بازداشت شده بود و پس از تشکیل پرونده به 15 ماه حبس محکوم شد که پس از درخواست دادگاه تجدید نظر نیز این حکم تایید و وی امروز روانه‌ی زندان اوین شد. وی به اتهام اقدام علیه امنیت ملی، تشویش اذهان عمومی، نشر اکاذیب، پناه دادن و درمان زندانی‌ی سیاسی، به 15 ماه حبس محکوم گردیده است.

به امید آزادی‌اش...

درباره‌ی دکتر حسام فیروزی
کمپین حمایت از دکتر حسام فیروزی



آزادباش



آن مرد...

آن مرد آمد.

آن مرد مردانه آمد.
آن مرد با عشق آمد.
آن مرد برای عشق‌اش آمد.





آن مرد رفت.
آن مرد مردانه رفت.
آن مرد با عشق رفت.
آن مرد برای عشق‌اش رفت.





آن مرد بازمی‌گردد.
آن مرد مردانه بازمی‌گردد.
آن مرد با عشق بازمی‌گردد.
آن مرد برای عشق‌اش بازمی‌گردد.





آزادباش





زندان‌های زیبای شهر من (1)

این یکی از مفرح‌ترین زندان‌های تهران است. زندانی قدیمی که در آن امکانات زیادی در اختیار زندانی‌های‌اش قرار داده‌اند. از جمله این امکانات می‌توان به معلمانی دل‌سوز، محیط آموزشی، کلاس‌های درس، زمین بازی (البته فقط زمین‌اش) و بوفه. از همه مهم‌تر روزی 5-6 ساعت بیش‌تر در زندان نیستند.




زندانی‌های این زندان بی‌آزارند. خیلی بی‌آزارتر از آن‌چه شما فکرش را بکنید. نه دزدند و نه کلاه‌بردار. نه ارازل هستند و نه قداره‌کش. اشتباه نکنید، این‌ها قاتلین جانی هم نیستند. معتاد هم نیستند. زندانی‌ی سیاسی هم نیستند. اما زندانی‌ی سیاست ، چرا هستند.
زندانیان این مجموعه چندصد نفر دخترِ نوجوان و جوان، جرایمی چون: "جوانی، زیبایی، دختر بودن" و جرم خطرناکی به نام "درس خواندن" دارند.





آزادباش

در شهر خبری هست؟ نیست!

شهر شلوغ، دانش‌جویان حق‌طلب و آزاد اندیش و این همه بازداشت شده و زخمی و گم‌شده، نشان از جنبشی بزرگ و اثرگذار دارد. جنبشی که نتیجه‌ی کوچک‌اش می‌تواند این را به گوش‌های‌شان برساند که هنوز هم مشت‌های گره شده‌یی آماده‌ی دفاع از حق و حقوق انسانی است.
حمایت سازمان‌های جهانی و داخلی‌ی طرف‌دار حقوق بشر هم نشان از آن دارد که می‌توان تا اندازه‌یی امیدوار بود.

اما وقتی میان چند نفر نشسته باشی و از 10 نفر آدم که به دلایلی فکر می‌کنی باید از این ماجرای دردناک و بازداشت‌های رگباری خبر داشته باشند، یک نفر هم چیزی از این ماجرا نمی‌داند، آدم گمان می‌برد که همه‌ی ماجرا به همان عکس‌ها و آدم‌هایی که در تصویرند مربوط می‌شود. انگار نه انگار که آن‌ها دارند برای یک جماعت بزرگ به نام مردم تا پای جان فریاد می‌زنند.

نوشتنی زیاد است، اما خواندنی بیش‌تر است!

موج جديد بازداشت‌ها در هفت تپه، مجموعه فعالان حقوق بشر
بازداشت چهار دانشجوی طیف چپ، کمیته گزارشگران حقوق بشر

اعدام 11 نفر دیگر در کرمانشاه
بازداشت رکسانا صابری، خبرنگار ایرانی-آمریکایی در تهران
سرنوشت نامعلوم سه بازداشت شده كُرد
بیانیه دانشجویان و دانش آموختگان لیبرال دانشگاه های تهران در مورد حوادث دانشگاه امیرکبیر




آزادباش