روزهایی که صدای اربده کشان تهدیدکننده به گوش هیچ‌کس نمی‌رسد


خیلی سعی دارند بترسانند. خیلی سعی دارند خیلی ترسناک باشند. صدای اربده‌های‌شان گوش خودشان را هم می‌آزارد، اما دریغ از این که یک نفر، فقط یک نفر از مردم، ایرانی‌های واقعی را می‌گویم، صدایی از این قبیل را به صورت زمزمه‌یی کوچک شنیده باشد. مگر  ده ماه زمان کمی است برای ترساندن، پس چرا روز به روز ترس کم‌جان‌تر می‌شود. مگر این همه کشتن و اعدام کردن و زندانی کردن و زدن و گرفتن و بردن و ... برای سرکوب یک عده قلیل کم است؟ پس چرا صدای مردم هر روز رساتر می‌شود. این‌ها سوال‌های من نیست، سوال‌های آن کسانی است که به پشتوانه اسلحه و چماق پشت تریبون می‌روند و برای کسانی داد و بیداد می‌کنند که خودشان هم نمی‌دانند چرا مردم را می‌زنند.

اراده‌ای بالاتر از اراده خدا و بعد مردم نیست،‌چه موقع می‌خواهند این را بفهمند؟ البته دیگر فرقی هم نمی‌کند که کی بفهمند. وقتی که بفهمند، نه سهرابی زنده می‌شود، نه ندایی و نه اشکانی و نه خاطره این روزهای غم‌بار از ذهن پدر و مادری پاک می‌شود. هیچ‌کس مادران عزادار را از یاد نخواهد برد که به جرم سوختن برای دلبندان‌شان کتک خوردند. هیچ‌کس ضرب باتومی را که به دست و پا و کمر و سرش نشسته از یاد نخواهد برد.

برای بیست و دوم بهمن شاید سخت‌ترین و وحشت‌ناک‌ترین خشونت‌ها در راه باشد، اما نتیجه‌اش جز این که تعداد زخم‌خورده‌گان از این دولت بیش‌تر شود چیزی نیست. این مردم اگر با دیدن کتک خوردن‌ برادران و خواهران‌شان در خانه می‌نشستند که این تاریخ به آن‌ها افتخار نمی‌کرد. اگر قرار بود از روی جنازه هم رد شوند که دیگر سخن "اگر ایران به جز ویران‌سرا نیست، من این ویران‌سرا را دوست دارم" معنایی نداشت. این‌جا ایران است.

این روزهای قبل از بست و دو بهمن، روزهای بدی نیست تا حق مردم را دو دستی تقدیم‌شان کنند، اگر نه که خود مردم دست خالی باز نخواهند گشت.

این دولت غیر مردمی محکوم است چون...(1)



همه چیز عیان و واضح است و نیاز به کند و کاو و تحقیق خیلی زیادی نیست تا بتوان فهمید این دولت نخست این که شایسته نیست، دوم این که حقوق بشر را به شدت زیر پا می‌گذارد و سوم این که محکوم است. اما شاید هنوز هم باشند که کسانی که این همه نقض قوانین انسانی و الهی، سرکوب، خشونت، گرفتن جان انسان‌ها و سایر مواردی که این دولت را این همه نزد مردم ایران منفور کرده را یک جا و در کنار هم تصور یا مشاهده نکرده باشند.



برای آغاز یک راست به سراغ کهریزک و اوین و شهدا و زندانیان و ... نمی‌روم. به سراغ گل‌هایی می‌روم که روز به روز کف خیابان‌ها و قهوه‌خانه‌ها و پارک‌ها و کثیف‌ترین محیط‌هایی می‌روند که به‌راستی جای کودک نیست. همان کودکان فال‌فروش که تازه‌گی‌ها، البته از زمان آغاز این دولت غیر مردمی مثل برگ‌های پاییزی همه‌جا هستند و همه، چه خواسته و چه ناخواسته از روی‌شان رد می‌شوند. کودکان فال‌فروش که احتمالن یکی از گزینه‌های اشتغال‌زایی بود که او در تبلیغات‌اش از آن دم می‌زد. می‌گویم فال‌فروشع شما بخوانید: "آدامس‌فروش، تیتاب‌فروش، شکلات‌فروش، سیگارفروش،...



سن این کودکان معصوم از 5 سال شروع می‌شود تا 15-16 سال. همه‌ی این بچه‌ها بی‌سرپرست نیستند، اما اکثرن اسیر دست با اصطلاح سرپرستانی هستند که نان شب‌شان را از قبال کار این طفل‌های بی‌نوا می‌خوردند. نه این‌که این قضیه تا به حا نبود، اما تا این حد که هیچ‌جا و در هر شرایطیغ اتوبوس، مترو، سینما، رستوران، قهوه‌خانه، چهارراه، پیاده‌رو و هر جایی دیده شوند. نه این‌طور نبود. این دولت بود که ین روز را به سرشان آورد.



چرایی در کار نیست، چرا که پاسخ‌ها مشخص است. گرانی! و گرانی و تورم نشان از بی‌کفایتی دارد. دولت بی‌کفایت بلایی بر سر خانواده‌های فقیر آورد که حاضرند کودکان خردسال‌شان را هم به میان هر جمعی بفرستند تا گرسنه نمانند. کودکان بی‌سرپرست ایرانی به جای ان که تحت پوشش دولت و در مکان‌هایی امن، گرم و زیر دست پرستارانی مهربان باشند، کف خیابان‌ها و قهوه‌خانه‌ها، در اوج سرما و حتا گاهی با کیف و کتاب و فال به دست دنبال لقمه‌یی ناچیز می‌گردند. بچه‌ها به جای این‌که بعد از مدرس پای درس و مشق‌شان بنشینند با کوله‌باری که به جای کتاب و خوراکی پر از درد و غم است به میان مردم می‌ایند و گاه گاه محبتی و بیش‌‌تر نگاه‌های سردی نثارشان می‌شود.



آزاد باشیم

تیزهوشی کروبی، موسوی و خاتمی را درک کنیم!




اعتراض به کروبی و موسوی و خاتمی درست نیست. فرض که دولت را به رسمیت شناخته باشند، فرض که برای حفظ امنیت جانی و کم شدن فشارها و باز شدن دست‌شان در فعالیت‌های سیاسی حرفی بر خلاف میل ما زدند. مگر وقتی در تظاهرات خیابانی جنبش سبز گفت جمهوری ایرانی، آن‌ها به جنبش سبز خرده گرفتند که حالا چون آن‌ها می‌گویند جمهوری اسلامی ما به آن‌ها خرده بگیریم. از ابتدای جنبش سبز تا به حال هیچ‌یک از این عزیزان و یاوران ملت ایران بر حرکات مردم اعتراض نکردند و در همه حال در کنار مردم بودند. حالا ما هم نباید در این شرایط حساس که اتفاقن چنین تیزهوشی‌هایی را می‌طلب از آن‌ها د آن‌ها را حتا یک قدم فاصله بگیریم.




فرض که دولت کودتای دیکتاتور را به رسمیت شناخته باشند، بر حرف خود که تقلب عظیمی در انتخابات رخ داده که پایدارند. فرض که این کودتا را از این پس دولت بنامند، حرف خود که تجاوز شده و شکنجه شده را که پس نگرفتند، زندانی شدن را که محکوم می‌دانند، مردم را که مظلوم می‌دانند، دیکتاتوری را که محکوم می‌دانند و این دولت را هم که دیکتاتور می‌دانند.





رهبران‌ ما هرچه ما خواستیم گفتند، اما ما هرآنچه که آن‌ها خواستند نکردیم! این حقیقت محض است، از حالا هم، سبزهای واقعی و متمدن، مانند قبل و به پاس دلاوری‌ها و مردم‌داری‌های این عزیزان، آن‌ها را تنها نخواهند گذاشت و تا آخرین نفس در کنار این آزادمردان به مبارزه علیه ظلم و جور در حق همه‌ی ملت ایران ادامه خواهند داد.



آزاد باشیم

آقای روح‌الامینی، شما بیشتر از این‌ها می‌دانی!




پدر شهید محسن روح‌الامینی که به احترام فرزند شهیدش، به وی احترام می‌گذارم، در اقدامی رو به جلو دست به افشاگری در مورد یکی دیگر از جنایات مسئولان امنیتی ایران شده و شهید "رامین آقازاده قهرمانی" را به عنوان یکی از شعیدان جنایت‌گاه کهریزک معرفی کرد. اقای روح‌الامینی قبلن در یک سخن‌رانی گفته بود محسن‌های دیگر را دریابید! اما سوال پیش می‌آید که آقای روح‌الامینی! آیا شما همه‌ی زورت برای دریافتن محسن‌های دیگر همین یک پرده بود؟

اقای عبدالحسین روح الامینی دریاب! کسانی مثل شما نباید از این و آن بخواهند که دست به کار شوند! شما بدون شک موضوع شهید رامین آقازاده قهرمانی  را پیش از این‌ها می‌دانستی و خیلی چیزهای دیگر هم می‌دانی. شما بهتر از هرکس دیگری می‌توانی درک کنی که عمق این فجایع و این جنایات بیش از این واکنش‌های اینترنتی و بسیار بیش از دروغ‌های صدا و سیمای ننگین ایران است. پس دریاب اقای روح الامینی، محسن های دیگر را دریاب!

محسن روح‌الامینی که چهره‌اش چیزی به جز معصومیت و مظلومیت نشان نمی‌دهد، فقط و فقط یکی از تعداد بی‌شمار قربانیان این فاجعه‌ها است. متأسفانه و یا خوشبختانه پدر محسن یک فرمانده سپاه درآمد که البته این هیچ توفیری میان محسن و دیگر شهدا ایجاد نمی‌کند، اما وقتی مادران عزادار این‌طور هر هفته زیر مشت و لگد و شکنجه‌های روحی و جسمی مزدوران یاد عزیزان خود و دیگران را گرامی می‌دارند، از افراد داغ‌داری مانند آقای عبدالحسین روح‌الامینی انتظار می‌رود که "محسن‌های دیگر را دریابند".



آزاد باشیم

ساختارهای مردمی، که شکسته شد!




گویا تنها سلاح پای منبری های این روزها شده ساختارهایی که شکسته شد! البته بد نیست آن آقایی که متن را برای‌اش می‌نویسند و او هم با داد و فریاد می‌خواند بداند که ساختارهای مردم شکسته شد که ساختارهای شما هم شکسته شد! شمایی که صورت‌ات را سرخ و زرد می‌کنی و داد و فریاد به راه می‌اندازی و در جو الله اکبرهایی که سربازان از قبل تمرین کرده‌اند قرار می‌گیربی، نمی‌دانی که آزاد فکر کردن یعنی چه! نمی دانی که برابری چه نعمت زیبایی است، نمی دانی با عشق و علاقه و از ته دل و نه از روز اجبار چیزی را پذیرفتن چه معنایی دارد! پس داد نزن.

مردم همه‌ی دنیا برای خو ساختاری دارند و هیچ مردمی در دنیا وجود ندارند که بگویند دولت ما و حکومت ما بی‌نقص ات، زیرا فقط خداست که بی‌نقص حکومت می‌کند. اما رابطه‌ها انسانی است. خشونت‌ها انسانی است. به زندان کردن‌ها انسانی است. دادگاه‌ها انسانی است. حکم ها تا حدودی انسانی است. همه‌ی این رفتارهای انسانی هم سراسر ایراد است. اما ساختار مردم شکسته نمی‌‌شود. البته منظور از مردم دنیا کره شمالی و امثال‌اش نیست!

مردم ایران حالا این مبارزه که آغاز کرده‌اند دیگر با انسان‌ها نیست! به صفت‌های غیر انسانی است که به یک سری انسان تزریق شده! با چه سرنگی و توسط چه کسی ممکن نیست. مردم قصد ندارند کسی را پیدا کنند و کتک‌اش بزنند، بلکه هنوز و همیشه و تا ابد به دنبال کشتن و نابود کردن صفات زشت و غیر انسانی هستند. طبیعی است که در این راه اگر به مردم بی‌حرمتی شود، ساختار رفتاری با مردم شکسته شود و به مردم اهانت شود آن عکس‌العملی که مردم نشان می‌دهند پرتاب گل نخواهد بود!


سه هفته گذشت: علیرضا فیروزی و سورنا هاشمی هنوز معلوم نیست کجا هستند.




آزاد باشیم 

مرگ جلوی مقاومت دکتر علیرضا بهشتی زانو زد




مردی نازنین در شکنجه‌گاه اوین دچار حمله قلبی شد. دکتر علیرضا بهشتی دچار حمله قلبی شد و در عرض چند ثانیه این حمله خفیف به بمب بالاترین تبدیل شد. چه بسیار کسانی هستند که از همین حالا می‌دانند سر قبرشان شاید فرندان‌شان هم نیایند. مرگ امروز شاید از روی ملت ایران خجالت کشد که سایه  چنین نازنینی را از سر مردم ایران کم نکرد. اگر اتفاقی برای این عزیر ملت ایران بیفتد، این اصولگرایان هستند که باید پاسخگو باشند. اگر اتفاقی برای دکتر بهشتی مردم ایران بیفتد دیگر کسی منتظر نخواهد شد کمیته ویژه! مجلس دنبال قاتل بگردد!


بیست و دوم بهمن روز بازگشت حقوق از دست رفته ملت ایران

بیست و دوم بهمن هزار و سیصد و هشتاد و هشت نزدیک است. روزی که برخی سعی دارند از آن برای به جان هم انداختن مردم ایران اسفاده کنند. اما چه خیال باطلی است این خیال وقتی که همه‌ی مردم ایران مظلوم هستند و مظلوم هیچ‌گاه بر علیه مظلوم قد راست نمی‌کند. مردم ایران مظلومند؛ چه فقیر و چه دارا، چه کارمند و چه کارگر، چه دانش‌جو و چه کم‌سواد، چه دانش‌آموز و چه کودک خیابانی، چه با حجاب و چه کم حجاب، چه آگاه و چه‌ ناآگاه...

مردم ایران قرن‌ها است که شانه به شانه‌ی ظلم قدم برمی‌دارند و هیچ‌گاه این ظلم لعنتی دست از سر این مردم برنداشته. ایرانی‌ها حکایت همان "هرچه آدم بدش می‌اید به سرش می‌اید نیست". ملت شریف‌پرور ایران شاید در راه سرنگونی ظلم همیشه موفق بوده‌اند که بوده‌اند، اما هیچ‌گاه فرصتی نیافته‌اند تا بتوانند خودشان و با فکر آزاد و سر فرصت پای یک انتخابات روشن و واضح بایستند و راه و منش خودشان را انتخاب کنند.

ظلم لعنتی همیشه، گاهی با ظاهر راستین و گاهی با خط و خال خوش خودش را در میان مردم ایران جا کرده. خیلی حرف است که در قرن بیست و یکم میلادی و قرن چهاردهم میلادی ملتی هنوز در پی پناه‌گاهی برای آزادی باشند. خیلی حرف است که در این دوران و با این همه سازمان و نهاد باز هم مردان و زنانی در آرزوی حقوق ابتدایی خود باشند؛ اعتراض، عدم خشونت و انتخابات آزاد.

تبلیغ‌ها برای بیست و دوم بهمن، روزی که به احتمال قوی یکی از بزرگ‌ترین راه‌‍یمایی‌های اعتراضی تاریخ رقم خواهد خورد شروع شده. روزی که دیگر سخنی از رای من کو به گوش نخواهد رسید و صدایی که به گوش خواهد رسید ان خواهد بود: «حق من کو؟!». آری حق ایرانیان گویی سوزنی شده در انبار کاه که این همه سال و قرن است که به دنبال‌اش هستند. حالا ملتی سبز و سبزاندیش و متنفر از خشونت راه را در سوزاندن انبار کاه نمی‌بینند بلکه حاضرند تمام این انبار کاه را زیر و رو کنند تا آن سوزن را بیابند.



آزاد باشیم

ما همه شاگردان یک معلمیم؛ فزراد کمانگر

 
 
چه کسی از این همه اعدام لذت می‌برد. کدام دست ناپاکی است که درختان را برای ساختن چوبه‌ی دار قطع می‌کند و فکر می‌کند می‌تواند ریشه‌های جنگل سبز را به قطع یک شاخه و صد شاخه بخشکاند. کسانی که شغل‌شان لگد زدن به چهارپایه است، به راستی این همه از این کار لذت می‌برند که حاضرند بی‌گناه را هم بالای طناب دار ببینند. آن فکر مغشوشی که دستور می‌دهد "بکشید!" دنبال چه چیزی در این دنیای فانی می‌گردد که معلمان و پدران را به پای چوبه‌ی دار می‌برد؟

  
معلم ایستاده‌گی، معلم آزاده‌گی، معلم صبر، معلم وطن‌پرستی، معلم امید در لحظه‌های پوچ، فرزاد کمانگر در آستانه اعدام! فرزاد کمانگر یک معلم ایرانی آزاد است که به جرم خوب بودن در زندان بدها به سر می‌برد. فرزاد کمانگر ثابت کرده که یک معلم همیشه می‌آموزد حتا وقتی که در زندان باشد. فرزاد کمانگری که کودکان را به فریاد وا می‌دارد که معلم‌مان را آزاد کنید، در آستانه اعدام است. ما شاگردان یک معلم به نام فرزاد کمانگریم. حق شاگرد و استادی را حق است که ادا کنیم.
 
جای معلم در کلاس درس است و هیچ‌کس حق ندارد معلمان را در زندان حبس کند. فرزاد کمانگر به عنوان یک معلم کرد و از همه مهمتر یک معلم ایرانی آزاده در خطر اعدام است و شکی نیست که هیچ معلم آزاده‌یی در سراسر ایران نیست که درد فرزاد کمانگر را به دوش نکشد. اعدام زندانیان سیاسی محکوم است.
 
 
 
آزاد باشیم. 

از کی تا حالا کیهان طرفداران موسوی را منعهد خطاب می‌کند؟!

روزنامه فاسد کیهان در تیتر روز چهارشنبه خود شهید سبز "دکتر مسهود علی محمدی" که پیش از انتخابات ریاست جمهوری از مهدس موسوی حمایت کرده بود و عضوی از جنبش سبز بود و هست را "استاد متعهذ" نامیده! در این که استادی با چنین سوابق درخشانی که همه جا از خود به جای گزارده را باید متعهد نامید شکی نیست اما منظور کیهان از متعهد بودن را همه می‌دانند که چیست!

کیهان متعهد بودن را در کتک زدن و آشوب به پا کردن عربده‌کشی و لات‌بازی می‌داند نه در سوابق علمی و فرهنگی و هنری. کیهان تعهد را در این می‌بیند که به خاطر قدرت هرکاری می‌توانی بکن و هیچ باکی هم از دوغ و فریب نداشته باش. کیهان متعهد را آنی می‌نامد که از تمام معنویات‌اش بگذرد تا ذره‌یی مادیات به چنگ بیاورد...

معلوم نیست تیم طنز کیهان چه‌کار به حوادث تروریستی دارد؟! آن هم به حادثه‌یی که بیش از هر جناحی مربوط به جنبش راه سبز و ترور یکی از اعضای دانشمند و فرهیخته این جنبش است. معلوم نیست این منابع آگاه که به کیهان خبر می‌دهند 6 ماه پیش موقع کهریزک کجا بودند. هنگام فوت ندا و سهراب و اشکان و کیانوش و ترانه و شهید موسوی کجا بودند. موقعی که بحث تجاوز و مورد تجاوز قرار گرفته‌ها پیش آمد کجا بودند. حالا که معلوم نیست در میدان سپاه چه می‌گذرد کجا هستند؟



آزاد باشیم

مجلس هنر نکرده که عیان را بیان کرده! همه می دانستند کار مرتضوی است!

بلاخره پس از مدت ها نماینده‌گام دلیر! و بی‌باک! و قانون‌مدار! مجلس ایران توانستند معمایی بسیار سخت و غیر قابل حل را پاسخ یابند و قاضی سعید مرتضوی که هیچ احدی به وی در مورد جنایان وحشت‌ناک کهریزک شک نداشت! شتاسایی و در صحن مجلس معرفی کنند. این اقدام مجلس غیر منتخب درحالی انجام می‌شود که آقایان امنیتی هنوز تظاهرات مردم ایران شروع نشده سران جنبش سبز را (حتا برخی را قبل از انتخابات) دستگیر کرده و اتهلم قبل از وقوع حادثه به ایشان زدند و آن‌چه را هم که اتفاق نیفتاده بود از زبان زندانیان بی‌گناه جاری کردند. (همان اعتراف‌های مضحک)

اما نکته این‌جاست که این دستگاه امنیتی که با کوچک‌ترین صدای اللخ و اکبر و مرگ بر دیکتاتور در خیابان‌ها صف می‌کشند و زن و بچه مردم را می‌ترسانند و با چماق به سر مردم می‌کوبند و برای دفاع از نظام مردم را می‌کشند و همچنین نهادهای اطلاعاتی ایران که به قول خودشان مو را از ماست می‌کشند و همه کس و تک تک تفن‌های ثابت و موبایل‌ها را تحت کنترل دارند، چه‌طور است که می‌توانند از میان چندین میلیون انسان که هیچ گناهی مرتکب نشده‌اند اغتشاش‌گر دربیاورند و بعد برای پیدا کردن شخصی که عالم و آدم می‌شناسندش ماه‌ها وقت تلف می‌کند؟ جواب واضح است.

-آیا این گزارش همان شش ماه پیش آماده نبود؟
-حتمن بود
-پس چرا خوانده نشد؟
- تا برگ برنده‌ای بماند برای مجلس تا به خیال خودشان اعتباری پیش مردم کسب کنند.



اگر احسان خرسندی در بازداشت باشد ورزشکاران نباید سکوت کنند




به گزارش برخی وبسایت های خبری نسبتن موثق، بازیکن سابق پرسپولیس (ا.خ) که به احتمال قریب به یقین همان احسان خرسندی فوتبالیست سابق و جوان تیم پرسپولیس است در میان بازداشت شده‌گان روز عاشوراست! این خبر هنوز در سطح گسترده پخش نشده و به قول معروف داغ نشده. اما اگر صحت داشته باشد فرصتی است تا جامعه ورزش عکس العمل خودش را در قبال بازداشت مردم نشان بدهد.

احسان خرسندی جوان است و هیچ تفاوتی میان وی و جوانان دیگری که بازداشت شده‌اند نیست. اما بدون شک به دلیل شهرت نسبی که دار بدون شک تحت فشار بیش‌تری قرار خواهد گرفت. اما جامعه ورزش که تا به حال با چهره هایی نظیر شش ملی پوشی که در دیدار ایران و کره مچبند سبز بستند و هم‌چنین با همراهی تماشاگران فوتبال که پرطرفدارترین رشته ورزشی در ایران است خودش را تا حدی به جنبش سبز نزدیک کرده. اما بازداشت یک فوتبالیست معروف می تواند واکنش قابل توجهی از سوی جامعه ورزش در بر داشته باشد.



آزاد باشیم 

خیال باطل نکنیم، نه الان سال 68 است و نه ما مجاهدین خلق!


در این روزها هر خبر اعدامی که از هر جای ایران به گوش می‌رسد همه را خود به خود به یاد تهدیدها و ترعیب‌های همیشگی قوه قضائیه و سازمان‌های امنیتی می‌اندازد و هر اعدامی از طرف جنبش سبز اقدامی در راستای شروع اعدام‌های شصت و هشتی تلقی می‌شود. اما از نظر نویسنده دو موضوع فراموش شده است.

یکی این که ما سازمان مجاهدین خلق نیستسم و هم از نظر هدف و هم از نظر روش و منش هیچ رابطه و شباهتی به آن سازمان نداریم. ما رهبران باتدبیری داریم. ما میرحسین و کروبی را داریم که در اوج هیجان مردم را به آرامش و عدم خشونت دعوت می‌کنند و هیچ‌گاه نخواستند کبریتی باشند بر انبار باروت. در حالی که از شواهد تاریخی پیداست رهبران سازمان مجاهدین خلق منتظر فرصتی برای اسلحه به دست مردم دادن و به خیابان ریختن و نبرد و تن به تن داشته‌اند. از نظر جمعیتی هم قیاسی میان جنبش سبز و آن سازمان نیست. اما تفاوت اصلی در این‌جاست که اعضای مجاهدین بدون شک مردم ساده‌لوحی بوده‌اند و هستند که اسیر دست رهبران ناکارآمد و بی‌تدبیر بوده‌اند که مردم را فدای خواسته‌های خود کرده‌اند و امروز در جنبش سبز چیزی به نام رهبر وجود خارجی ندارد و شاید از روی احترام و ارادت باشد که موسو کروبی و خاتمی را رهبر می‌نامند.

دوم این که شرایط موجود امروز با شرایط آن روز متفاوت است. به اعدام‌های شصت و هشتی کم‌تر کسی اعتراض کرد. کسی هم که مانند  آیت الله منتظری همچین کاری کرد به شدت مورد اعتراض قرار گرفت. در آن زمان حکومت جمهوری اسلامی طرفدارانی پر و پا قرص و بسیار بیش از موافقان‌اش داشت چه سیاسیون و چه مردم عادی اما حالا مخالفین به صورت خودجوش و نه به صورت سازمان یافته و با تکنیک‌های نوین و صلح‌جویانه پا به میدان گذاشته‌اند.

این که بگوییم حکومت قصد چنین اعدام‌هایی را دارد شاید کمی دور از ذهن به نظر برسد. چون نه نیروی حکومت همچون آن سال‌هاست و نه مردم این دوره مانند آن دوران به دور از سیاست. حالا مردمی در ایران زندگی می‌کنند که به خاطر برگزاری یک مراسم یادبود برای شهیدی یا مرجعی جان‌شان را کف دست می‌گیرند.

اگر مرجع آن است که فارس تأیید کند من هم می گویم صانعی مرجع نیست!




خبرسازی طنز فارس نیوز در اقدامی وقیحانه و بسیار بزرگ‌تر از دهان آلوده به دروغ‌اش سعی در خدشه‌دار کردن مقام آیت الله العظمی حاج شیخ یوسف صانعی کرده که نشان از وقاحت و عدم شعور سیاسی و اجتماعی و فرهنگی این پایگاه دارد. توهین فارس به مقام مرجعیت آیت الله العضمی صانعی چیزی شبیه به داستان ایت الله منتظری است و ما همچنان خوشحالیم که چنین دشمنان بی‌تدبیر و کارنابلدی را پیش رو داریم.

بدون شک این راهی است برای بالاتر رفتن محبوبیت و منزلت جناب آیت الله العظمی صانعی و  شاگردان و مقلدان بی شمار این مرجع تقلید عالیقدر از این پس به مقام والای ایشان بیش از پیش پی خواهند برد. چرا که تجربه ثابت کرده که هر کسی را که فارس نیوز روی اش انگشت گزارده دشمن ظلم است و یاور مردم.

حالا باید دید آن مراجع و علمایی که از صبح تا شب سنگ دین را به سینه می زنند توهینی اینچنین وقیحانه را هم تاب می آورند یا مانند گذشته سکوت اختیار می‌کنند.



آزاد باشیم

آیا امام جمعه تهران خشونتی بالاتر از گرفتن جان مردم هم بلد است؟



امام جمعه موقت تهران در روز یازدهم دی ماه هزار و سیصد و هشتاد و هشت خورشیدی پشت تریبون نماز جمعه ایستاد و خواستار اعمال خشونت بیش‌تر از سوی سرکوب‌گران علیه مردم معترض به شرایط کشور شد! این درست که هیچ جای تعجبی نیست که چنین سخنانی از پشت تریبون نماز جمعه‌ای زده شود که در طول این سال‌های پس از انقلاب اسلامی سال پنجاه و هفت هیچ سخنی در حمایت از مردم ایران زده نشده. اما سوالاتی پیش می‌آید که گمان نمی‌رود احدی در این دنیا پاسخی برای آن داشته باشد.

آقای امام جمعه که پیش از همه‌ی جمعیتی می‌نشینی که نماز می‌خوانند. مردم را گرفتند گفتی خشونت را بیش‌تر کنید. مردم را در خیابان زدند گفتی باز هم بیش‌ترش کنید. مردم را به جهنمی به نام کهریزک بردند گفتی خشونت کم است. مردم را تا سر حد مرگ زدند و باز هم خواستار خشونت بیش‌تر علیه مردم شدی. حالا که دیگر مردم را کشتند و خیلی هم کشته شدند! از این بیش‌تر دیگر چه می‌خواهی؟! من بعید می‌دانم هیچ سرباز و فرمانده‌ای از این بیش‌تر بلد باشد!


خدایی که من درک کرده‌ام تمام حقوق انسان را برشمرده و به هیچ‌کس هم اجازه نمی‌دهد به این حقوق تجاوز کند. خدایی که آفریننده‌ی مهربانی است کجا گفته که بر علیه هموطنی که فکرش با فکر تو نمی‌خواند پرچم جنگ بالا ببر؟ کجا خدا گفته مسلمانی مسلمان دیگر را مورد ضرب و شتم قرار دهد؟ کجا گفته که رحم نکن؟ پشت این پرده چه چیزی نهفته که این‌طور رحم را در برخی می‌کشد؟ دیگر چه چیزی بالاتر از این می‌خواهی که مردم وقت نمی‌کنند به نان شب فکر کنند؟ چه چیز بیش از این می‌خواهی که حرمت سید پیغمبر را شکستند؟



آزاد باشیم