مردی که هفت سال برای صندلی های خالی سخنرانی کرد

رئیس دولت جمهوری اسلامی ایران برای بار هفتم روی صحنه رفت. صحنه ای که بینندگان و شنودگان اش صندلی ها بودند؛ مثل هفت بار قبل! آن تعداد محدودی هم که روی صندلی ها نشسته بودند یا حال نداشتند سالن را ترک کنند یا تعدادی ندید بدید بودند که احتملا تنها سفر خارج از کشو خودشان همین اجلاس سالانه سازمان ملل متحد است.



سخن های تکراری و دروغ های کسل کننده که حتی دیگر آدم را حرس هم نمی دهند! فقط یک لبخند زودگذر است که میاید و گوشه ی لب ات زانوی غم بقل می گیرد! آخر یک حفی سخنی می زدی که حداقل ارزش یک چشم غره رفتن را داشته باشد! مثلا می گفتی از خدماتی که کردی در این سال ها! از کودکان کار و خیابان می گفتی که ده ها برابرشان کردی؛ احتمالا نیمی از آن فرصت های شغلی که می گویی همین ها هستند نه؟!

از مادری که به خاطر دزدیدن گوشت به زندان افکندی می گفتی؛ آخرین بار که چنین قصه ای شنیده بودم مربوط به بی نوایان است! از زندانیان سیاسی که در زندان های ات جان شان را از دست دادند، از صحابی ها می گفتی. می گفتی که دریای خزر را پیشکش کردی. می گفتی که خلیج فارسمان را دارند خلیج عربی می نامند و صدای ات در نمی آید.

از اینترنت آزاد و پرسرعت می گفتی و از میلیاردها دلاری که برای هک کردن و تجاوز به حریم خصوصی ما خرج کردی می گفتی تا همه بفهمند چه کشور ثروتمندی هستیم؛ البته به شرطی که یک دروغ برای آمار وحشتناک گداها، کودکان خیابانی، فاحشه هایی که برای یک لقمه نان خود را می فروشند و ... پیدا می کردی!

صندلی خیلی گران نیست! می توانی به جای این که این همه پول خرج کنی و به آمریکا سفر کنی، همین جا هزاران صندلی درست کنی و برای شان ساعت ها سخن رانی کنی! پول اش را هم بکش روی قبض آب و برق و گاز و تلفن و بنزین و غیره! فک جای اش هم نباش مثلا می توانی دریاچه ارومیه که خشک شد از آن جا استفاده کنی یا سرای پروسن اعتصامی را خراب کنی!