رسانه ی ملی فراگیر؛ آرزویی که با روحانی می تواند برآورده شود

حسن روحانی در این چند هفته که از برگزیده شدن اش توسط آرای مطلق و بی چون و چرای مردم گذشته از بسیاری دردها و رنج هایی سخن گفت که در این هشت سال و به ویژه در این چهار سال اخیر در رسانه ها ناگفته ماند و اگر هم در ستون کوچکی در روزنامه ای سخنی به میان آمد پاسخ اش فقط و فقط "توقیف" بود و البته گاهی هم بیش تر از یک "توقیف".

چند سال اخیر عملکرد یکطرفه و جانب دارانه ی رسانه های ملی به گونه ای بوده که هیچ گونه جریان اعتراضی و منتقد در آن جایی نداشته هیچ! در برنامه های گوناگون به تحقیر و تخریب آن ها هم پرداخته شده. البته این جریان تنها مربوط به یکی دو سال اخیر نیست و سال ها ست که روال به همین شکل است.

داشتن یک رسانه ملی واقعی و مردمی آرزویی است که سال هاست همه و به ویژه جامعه ی رسانه منتظرش هستند ولی انقدر عملکرد این سازمان در فراگیر بودن و بی طرف بودن ضعیف و غیر قابل دفاع بوده که شاید امید زیادی به تغییر روندش نباشد.

اما خب در این روزها که همه امید در دل مان جان تازه گرفته و همه هم صدا شده ایم برای تغییر، اصلاح، جایگزینی و هر کلمه ی دیگری که بتواند به کیفیت زندگی اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و حتا خصوصی مان بیفزاید و وقتی منتخب مان در برنامه ی زنده سخن از این می گوید که "دوران مونولوگ رسانه‌ای» به پایان رسیده است و مردم دیگر به «تک‌رسانه‌ها» اکتفا نمی‌کنند" و می گوید که "دولت مشروع از رسانه ی آزاد نمی ترسد" فکرهایی به سر آدم می آید. حتا اگر این حرف ها فقط جنبه ی تبلیغاتی و کسب اعتماد مردم را داشته باشد هم می توان با پشتیبانی کردن و البته یادآوری کردن پیاپی حداقل تاثیراتی روی این رسانه ی مهم گذاشت.

این موج بزرگ و نویی که شکل گرفته و شاید بشود نام اش را گاستفاده از حداقل امکانات گذاشتگ فرصتی است برای جامعه ی مدنی مظلوم ما که یک بار دیگر ثابت کند بگیر و ببند و تهدید اثری روی حق طلبی ندارد و مردم ایران جلوی هیچ بی عدالتی کوتاه نمی آیند.

اصول گرایی و مصادره ی روحانی!



پس از یازدهمین دوره انتخابات ریاسست جمهوری ایران که به پیروزی قاطع مخالفان روند کنونی اداره مسایل داخلی و خارجی کشور انجامید، واکنش های رنگارنگی به انتخاب بی چون و چرای دکتر روحانی نشان داده شد که جالب ترین عکس العمل، جدیدترین و بانمک ترین عکس العمل اصولگرایان است که قصد در زدن برچسب اصول گرایی (آن هم یک اصول گرای تندرو) به رییس جمهوری ایرانی ها است و این در حالی است که خود آقای رییس جمهور حداقل گفت میانه رو است؛ گرچه برنامه های اش بسیار نزدیک با اصلاحات است.

چیزی که مشخص است کسانی که نام حسن روحانی را روی برگه رای شان نوشتند از وضعیت موجود ناراضی هستند و خیلی هم ناراضی هستند و رای شان به منظور ایجاد فضایی آرام تر و دوستانه تر و همچنین خروج از فضای امنیتی و عدم انتقادپذیری و همچنین بهبود وضعیت داخلی و خارجی و از همه مهم تر وضعیت اقتصادی کشورشان است.

اظهار نظرهای پیاپی اصول گرایان به منظور اصول گرا جلوه دادن حسن روحانی نشان از آزرده خاطر بودن آن ها از پیروزی حسن روحانی باحمایت مستقیم اصلاح طلبان است. برنامه های انتخاباتی و سخن های مطرح شده در مناظره،رابطه ی خوب با محمد خاتمی و دیدار با هاشمی رفسنجانی پس از پیروزی و البته حملات تند اصول گرایان پیش از برگزاری انتخابات به جسن روحانی و حامیان اش، به طور قطع هرگونه تردید در مورد این که رییس جمهور ایران نگاهی اصول گرایانه در مورد اداره کشور را دارد از بین می برد.

آقای روحانی رییس جمهور تمامی مردم ایران است و در حال حاضر بهترین گزینه برای رسیدگی به مطالبات مردم ایران. این که عده ای بخواهند به صورت انحصاری منتخب مردم را به جناح خود نسبت دهند نشانگر واهمه شان از تغییرات حتا کوچک در زمینه های داخلی و خارجی است.

ندای بی صدای سرخی که فریاد رسای یک ملت سبز شد

نگاه معصوم اش رو به دوربین موبایل را راحت می شد فهمید. می خواست بگوید مگر من به جز حق ام چه خواستم؟ می خواست فریاد بزند من را کشتید، جنبش را که نکشتید؟ می خواست بگوید رای من را روزی مردم پس خواهند گرفت...

وقتی یک کلیپ چند ثانیه ای از قتل ندا آقاسلطان در اینترنت میان ایرانیان به اشتراک گذاشته شد، شاید آن ها که دستور به شلیک داده بودند فکر می کردند این صحنه توی دل معترضان را خالی کند و سبب فروکش کردن موج معترض مردمی شد؛ اما این فکر یک اشتباه بزرگ بود و نگاه ندا، صدای مردم مظلوم ایران را به گوش تمامی دنیا رساند و دخترکی بی گناه، شد مظهر آزادی نه فقط برای ایران.

نوشتن از ندا کار من نیست، کار هرکسی هم نیست. این نوشته فقط و فقط به رسم احترام به خانواده ندا و گرامی داشت یاد و خاطره ی دختر جوانی است که با پروازش، خون اش را  در رگ های جنبش سبز جاری کرد و عمر این جنبش را جاودان کرد.


حالا شاید کبوتری به نام ندا روی پشت بام ساختمانی در کوچه اختر نشسته باشد و برای آنان که پای خون اش ایستاده و ندای آزادی سر می دهد برای آنان که پای خون اش ایستاده اند.

آن ها که آرای مردم را قبول ندارند، مردم را هم قبول ندارند

یادم هست. به خوبی هم یادم هست. سال 1388 که آرای مردم خوانده نشد و نتایج رای گیری به شکل غیر قابل باوری (حداقل نسبت به نحوه شمارش آرای امسال) اعلام شد، هنگامی که باشکوه ترین راهپیمایی های تاریخ معاصر ایران در سکوت مطلق و به شکل کامل مسالمت آمیز برگزار می شد بودند کسای که موسوی و کروبی و خاتمی را دست نشانده و انسان هایی فریب کار و ریاکار می خواندند که همه ی این کارها را برای فریب دادن مردم انجام می دهند.

اما مردم به خون کشیده شدند، اسیر شدند و کتک خوردند. باز هم این افکار دست از سر جنبش مدنی و مسالمت آمیز مردم برنداشتند و سعی در تحریک مردم به مبارزات مسلحانه و خشونت آمیز و خواستار اقدامات ماورای واقعیت و اکشن کردند (فتح صدا و سیما و حمله به کلانتری ها و ...) و جالب اینجا بود که با همه ی این تحریک ها که خارج از منش و هدف جنبش  مسالمت آمیز و مدنی مردم بود هیچگاه توجهی از سوی مردم صورت نگرفت.

تا رسیدیم به امسال...

تا قبل از اتخابات تعداد کسانی که قصد رای دادن نداشتند بسیار زیاد بود و در این شکی نیست. مناظره ها روی مردم تاثیر گذاشت (به ویژه مناظره سوم) و مردم در عارف و روحانی چیزهایی دیدند. روز به روز به تعداد مطالب بر علیه اصلاحات اضافه شد و عارف و روحانی هم دست نشانده و مزدور و خیانت کار نامیده شدند.

اصلاحات جلسه گداشت و عارف منافع خودش را فدای منافع بزرگ تر کرد و ساقه های سبز این بار تصمیم گرفتند به جوانه های بنفشه بپیوندند. باز هم توهین و باز هم تهمت و تحقیر اما باز هم بی اثر. حمایت هاشمی، خاتمی، بیت آیت ا.. منتظری، زندانیان سیاسی و... تاثیر خودش را گذاشت و ملت ایران پس از هشت سال به صور خودجوش به خیابان ها ریخت، از شادی گریست باز هم دنیا به احترام مردم ایران کلاه از سر برداشت.

این بار شگفت آور بود که حتا پس از شادی و شور میلیونی مردم این به اصطلاح دموکراسی خواه ها، شرم و حیای اندک را هم کنار گذاشته و با فحاشی و توهین به مردم احترام نگداشتند و با بدترین الفاظ به رایی دهندگان حمله کردند و مردم را با القابی زشت و خجالت آور صدا کردند و خودخواهی و تحمیل طلبی خود را بیش از پیش به نمایش گذاشتند.

پرسش ها اما اینجاست که کدامیک از این ها درد خانواده ی ندا را کشیده اند که مادر ندا هم به مردم تبریک گفت. کدامیک از این ها که به نام جنبش سبز ارد می دهند و هرکدام خود را عضو ارشد اپوزوسیون می دانند، الان می تواند ثانیه ای جای عماد بهاور باشد؟ آیا ادب و صبر موسوی را نشنیده و می بینند؟

خوب است که این بساط جمع شود و کسانی که این همه خود را نگران جنبش سبز نشان می دهند و ایران را آزاد و آباد می خواهند دست در دست مردم بگذارند و مانند بسیاری دیگر که به احترام رای مردم و مقاومت بزرگ شان همراه شدند، به مرد بپیوندند.


البته این مطلب شامل آن بزرگانی که رای ندادند و به رای دهنده گان هم احترام گذاشتند و با پیروزی مردم شاد شدند نیست

حالا رای های مان دست خودمان است به هرکه بخواهیم تقدیم اش می کنیم

ده ها روز گفت و گو، بحث، مجادله، مخالفت و کشمکش سیاسی و مدنی میان مردم ایران؛ چه در ایران و خارج از ایران. یلی نا امید بودند و خیلی ها امیدوار. خیلی از نا امیدان دل را به دریا زدند و همراه  کسانی شدند که قصد داشتند این بار انتخابات را خود مدیریت کنند و اجازه ندهند دست ناپاکی باز دل ملتی را به درد آورد.

ابتدا مخالفت ها بود و خیلی هم بود. عارف و روحانی جایگاه آن چنانی در دل های مخالفان سرسخت رای دادن نداشتند. کمی جسارت دل ها را قرص تر کرد. بیش تر چیزهای خوب از مناظره سوم شروع شد. روحانی نگداشت قالیباف بیش از این بتازد. عارف دل به دریا زد و نام هایی بر زبان آورد که مردم خیلی وقت بود از رسانه ی مثلن ملی نشنیده بودند. اشتباهات اصول گرایان هم در جلو بردن بحث بی تاثیر نبود؛ انگار که خود خواسته آوار روی سرت بریزد.

شور و شوق در چشم ها و دل ها نمایان شد. امیدی وصف نشدنی سراسر وجود مردم رنج کشیده را گرفت تا حرکتی بزرگ به سوی یک پیروزی بزرگ آغاز شود. پیروزی در انتخابات از هر زمان دیگری ارزشمندتر شد. استقبال فراتر از باور بود تا جایی که زندانیان سیاسی که ماه ها و سال ها بدون ارتکاب هیچ گناهی محبوس بودند و هستند سخن از رای دادن گفتند. آن ها که ناخواسته از از ایران رفته بودند هم شانه به شانه شدند. جز عده ای اندک و معلوم الحال کسی سعی نکرد جلوی این موج بزرگ را بگیرد که اگر هم کسی خواست سنگی بیندازد دیده نشد، بس که این حرکت بزرگ بود.

هر روز به تعداد کسانی که برای رای دادن شور و شوق گرفتند افزوده شد تا جایی که پس از دو سال دوباره میادین اصلی شهر پر شد از صداها و سرودهای آزادی خواهانه و سبز. دوباره یا حسین گفته شد و میرحسین شنیده شد. نتیجه ی همه ی این ها این اتحاد بزرگ و کم نظیر است که ایجاد شده و هر لحظه که آرا به پایان نزدیک می شود مستحکم تر می شود.

بی شک این نتیجه ی مقاومت مردمی است که چهار سال سخت را بدون حقوق و خواسته های حداقلی پشت سر گذاشتند و چهار سال به رای هایی فکر کردند که چهار سل پیش آن طور که مردم خواسته بودند اعلام نشد. بدون هیچ تردیدی مقاومت جانانه ی رهبران جنبش سبز که حصر را به جان خریدند تاثیر بزرگی در ای اتحاد دارند و البته زندانیان سیاسی که از درون زندان هم فکری جز آزادی برای ایران ندارند.

حالا می توان کمی سر را بالاتر گرفت و رو به آسمان این آرای پس گرفته شده را تقدیم کرد به همه ی آن هایی که امروز حق شان بود که کنارمان باشند ولی به دلایل تلخی نیستند. این پیروزی مبارک همه ی آن هایی که کنار ما نبودند ولی دل شان برای ما پر کشید.

نه عارف موسوی است و نه روحانی کروبی اما...

همانطور که پیشبینی شده شده بود در آستانه روز رای گیری یک اتفاق هیجان انگیز و دهن پر کن، در قالب آخرین مناظره ی هشت نفره کاندیداها در سیما رخ داد تا تب و تابی حد اقلی میان مردم به پا شود که البته قابل قیاس با چهار سال پیش نیست. کاندیداهایی که اکثرشان با نیت دفاع از اصل انقلاب پا به عرصه گذاشته بودند. هدف جلسه مشخص بود؛ ترغیب و تشویق مردم برای آمدن پای صندوق ها.

همه چیز ساده و طبق برنامه پیش رفت اما تا یک جایی...

وقتی قالیباف با لبی خندان و ظاهری دوستانه متلکی درباره حوادث کوی دانشگاه 14 سال پیش نثار روحانی کرد، حتی ذره ای هم فکر نمی کرد چنین پاسخ دردناکی دریافت کند و شاید همین عبور یک قدمی روحانی از خطوط قرمز بود که عارف را دلگرم کرد تا چندین بار از عملکرد خاتمی و حتی موسوی دفاع کند.

جلیلی مقابل عارف روی موضوعی پافشاری کرد که می دانست عارف نمی تواند مستقیم پاسخی بدهد ولی زیرکی عارف در مباحثه و کشاندن حرف به جایی که جلیلی نتواند خیلی برگ برنده اش را بالا نگه دارد جالب بود. شاید بخشی از جواب هاب عارف به جلیلی به دل خوش نمی آمد و جسارت بیشتری را می طلبید اما به وقتش لبخند را هم گوشه ی لب ها نشاند. برخی از سخنان عارف نکته های قابل تاملی داشت: "صبر و استقامت دولت جناب آقای مهندس موسوی" "استفاده از ارزش هایی که کنار گداشته شده اند" "می دانم که خیلی از شما انگیزه ای برای شرکت در انتخابات ندارید" و پافشاری اش روی حمایت از خاتمی بعد از سخنان نیش دار جلیلی.

البته عارف نمی تواند موسوی باشد و روحانی هم کروبی نیست. عارف نه محبوبیت موسوی را دارد نه جسارت اش را و نه سابقه اش را اما لنگه کفش هم در بیابان کم چیزی نیست!

بعد از روحانی و عارف نوبت ولایتی بود که تیر خلاص را به سمت جلیلی نشانه برود و نشان بدهد که جلیلی خیلی تندروی کرده و این شاید یکی از نقاط اوج آخرین مناظره بود. کسانی مثل رضایی هم سعی داشتند خود را خیلی زیرک نشان دهند و گاهی با طعنه زدن شان به ائتلاف سه نفره و جدا کردن خود از سایرین خودی نشان دهند.

هرچه که هست این روزها نشانی از هم دلی میان احزاب دیده نمی شود؛ چه اصلاحات و چه اصولگرا و چه میانه رو! همه دنبال فرصتی هستند تا دل مردم ر به دست بیاورند و گویا نمی دانند دلی برای مردم نمانده. شاید این بار هم این دل های شکسته چاره ای جز دل خوش کردن به کورسوهای امیدی که در سخنان عارف و روحانی به چشم می خورد نداشته باشند.