رای دادم و اطمینان دارم کار درستی کردم (از دیدگاه خودم)؛ هرچند لحظه آخر تصمیم گرفتم و رای دادم، شاید یکی از آخرین آرای تهران!
در این چند روز پس از انتخابات خیلی جاها حرف از بیداری و هوشیاری مردم خواندم و شنیدم. اما فکری شدم که آیا واقعا این بیداری است؟
گاهی که خیلی خسته باشم، صبح ها که مادرم صدایم می زند برای سر کار رفتن، می گوید "بیدار شدی؟ دیرت نشه" من هم با همان صدای خواب آلود می گویم: "بیدارم" اما چند ثانیه بعد دوباره خوابم می برد و چشمم را که باز می کنم می بینم از آن وقتی که مادر صدا زده خیلی گذشته!
اکثر بیدار شدن های مردم ما شاید همین شکلی باشد. مردم ما در لحظه تصمیم می گیرند، غوغا به پا می کنند تا مرز یک تغییر اساسی پیش می روند، غافلگیر می کنند، غافلگیر می شوند و تحسین خودی و غیر خودی را بر می انگیزند اما همه ی این رخدادها در همان بیداری کوتاه رخ می دهد و از فردای نتایج دوباره جدی ترین بحثی که در مورد وضعیت کشور می شود در چند جمله غر زدن خلاصه می شود و بس!
شاید تنها باری که مردم ایران خیلی پیگیر بودند همان سال 88 بود و البته آن هم به خاطر تقلب واضحی بود که صورت گرفت. در بقیه موارد کم تر دیده شده که مردم ما به وزیر با مقام های دولتی و حکومتی رده بالا اعتراض آنچنانی کرده باشند مگر موارد نادری مثل اعتراضات مربوط به روزنامه ی سلام و ماجراهای غم انگیز کوی دانشگاه و ...
اگر ما یاد می گرفتیم پیگیر وعده هایی که قبل از انتخابات به ما می دهند باشیم شاید وضع بسیار بهتری داشتیم. شاید این همه زندانی سیاسی نداشتیم. شاید حصر شکسته شده بود و خیلی شاید های دیگر. اما بدبختانه بیشتر ما فکر می کنیم وظیفه ما رای دادن به افراد است و آن ها 4 سال فرصت دارند تا به ما خدمت کنند.
کاش به کمک هم پیدا کنیم که چه گونه صدایی رسا و همیشگی داشته باشیم و یاد بگیریم همیشه هوشیار باشیم و مسایل کشورمان برای مان مهم باشد.
نقش ما فقط و فقط هر چهار سال یک بار رای دادن نیست!