‏نمایش پست‌ها با برچسب انتخابات 1392. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب انتخابات 1392. نمایش همه پست‌ها

اصول گرایی و مصادره ی روحانی!



پس از یازدهمین دوره انتخابات ریاسست جمهوری ایران که به پیروزی قاطع مخالفان روند کنونی اداره مسایل داخلی و خارجی کشور انجامید، واکنش های رنگارنگی به انتخاب بی چون و چرای دکتر روحانی نشان داده شد که جالب ترین عکس العمل، جدیدترین و بانمک ترین عکس العمل اصولگرایان است که قصد در زدن برچسب اصول گرایی (آن هم یک اصول گرای تندرو) به رییس جمهوری ایرانی ها است و این در حالی است که خود آقای رییس جمهور حداقل گفت میانه رو است؛ گرچه برنامه های اش بسیار نزدیک با اصلاحات است.

چیزی که مشخص است کسانی که نام حسن روحانی را روی برگه رای شان نوشتند از وضعیت موجود ناراضی هستند و خیلی هم ناراضی هستند و رای شان به منظور ایجاد فضایی آرام تر و دوستانه تر و همچنین خروج از فضای امنیتی و عدم انتقادپذیری و همچنین بهبود وضعیت داخلی و خارجی و از همه مهم تر وضعیت اقتصادی کشورشان است.

اظهار نظرهای پیاپی اصول گرایان به منظور اصول گرا جلوه دادن حسن روحانی نشان از آزرده خاطر بودن آن ها از پیروزی حسن روحانی باحمایت مستقیم اصلاح طلبان است. برنامه های انتخاباتی و سخن های مطرح شده در مناظره،رابطه ی خوب با محمد خاتمی و دیدار با هاشمی رفسنجانی پس از پیروزی و البته حملات تند اصول گرایان پیش از برگزاری انتخابات به جسن روحانی و حامیان اش، به طور قطع هرگونه تردید در مورد این که رییس جمهور ایران نگاهی اصول گرایانه در مورد اداره کشور را دارد از بین می برد.

آقای روحانی رییس جمهور تمامی مردم ایران است و در حال حاضر بهترین گزینه برای رسیدگی به مطالبات مردم ایران. این که عده ای بخواهند به صورت انحصاری منتخب مردم را به جناح خود نسبت دهند نشانگر واهمه شان از تغییرات حتا کوچک در زمینه های داخلی و خارجی است.

آن ها که آرای مردم را قبول ندارند، مردم را هم قبول ندارند

یادم هست. به خوبی هم یادم هست. سال 1388 که آرای مردم خوانده نشد و نتایج رای گیری به شکل غیر قابل باوری (حداقل نسبت به نحوه شمارش آرای امسال) اعلام شد، هنگامی که باشکوه ترین راهپیمایی های تاریخ معاصر ایران در سکوت مطلق و به شکل کامل مسالمت آمیز برگزار می شد بودند کسای که موسوی و کروبی و خاتمی را دست نشانده و انسان هایی فریب کار و ریاکار می خواندند که همه ی این کارها را برای فریب دادن مردم انجام می دهند.

اما مردم به خون کشیده شدند، اسیر شدند و کتک خوردند. باز هم این افکار دست از سر جنبش مدنی و مسالمت آمیز مردم برنداشتند و سعی در تحریک مردم به مبارزات مسلحانه و خشونت آمیز و خواستار اقدامات ماورای واقعیت و اکشن کردند (فتح صدا و سیما و حمله به کلانتری ها و ...) و جالب اینجا بود که با همه ی این تحریک ها که خارج از منش و هدف جنبش  مسالمت آمیز و مدنی مردم بود هیچگاه توجهی از سوی مردم صورت نگرفت.

تا رسیدیم به امسال...

تا قبل از اتخابات تعداد کسانی که قصد رای دادن نداشتند بسیار زیاد بود و در این شکی نیست. مناظره ها روی مردم تاثیر گذاشت (به ویژه مناظره سوم) و مردم در عارف و روحانی چیزهایی دیدند. روز به روز به تعداد مطالب بر علیه اصلاحات اضافه شد و عارف و روحانی هم دست نشانده و مزدور و خیانت کار نامیده شدند.

اصلاحات جلسه گداشت و عارف منافع خودش را فدای منافع بزرگ تر کرد و ساقه های سبز این بار تصمیم گرفتند به جوانه های بنفشه بپیوندند. باز هم توهین و باز هم تهمت و تحقیر اما باز هم بی اثر. حمایت هاشمی، خاتمی، بیت آیت ا.. منتظری، زندانیان سیاسی و... تاثیر خودش را گذاشت و ملت ایران پس از هشت سال به صور خودجوش به خیابان ها ریخت، از شادی گریست باز هم دنیا به احترام مردم ایران کلاه از سر برداشت.

این بار شگفت آور بود که حتا پس از شادی و شور میلیونی مردم این به اصطلاح دموکراسی خواه ها، شرم و حیای اندک را هم کنار گذاشته و با فحاشی و توهین به مردم احترام نگداشتند و با بدترین الفاظ به رایی دهندگان حمله کردند و مردم را با القابی زشت و خجالت آور صدا کردند و خودخواهی و تحمیل طلبی خود را بیش از پیش به نمایش گذاشتند.

پرسش ها اما اینجاست که کدامیک از این ها درد خانواده ی ندا را کشیده اند که مادر ندا هم به مردم تبریک گفت. کدامیک از این ها که به نام جنبش سبز ارد می دهند و هرکدام خود را عضو ارشد اپوزوسیون می دانند، الان می تواند ثانیه ای جای عماد بهاور باشد؟ آیا ادب و صبر موسوی را نشنیده و می بینند؟

خوب است که این بساط جمع شود و کسانی که این همه خود را نگران جنبش سبز نشان می دهند و ایران را آزاد و آباد می خواهند دست در دست مردم بگذارند و مانند بسیاری دیگر که به احترام رای مردم و مقاومت بزرگ شان همراه شدند، به مرد بپیوندند.


البته این مطلب شامل آن بزرگانی که رای ندادند و به رای دهنده گان هم احترام گذاشتند و با پیروزی مردم شاد شدند نیست

حالا رای های مان دست خودمان است به هرکه بخواهیم تقدیم اش می کنیم

ده ها روز گفت و گو، بحث، مجادله، مخالفت و کشمکش سیاسی و مدنی میان مردم ایران؛ چه در ایران و خارج از ایران. یلی نا امید بودند و خیلی ها امیدوار. خیلی از نا امیدان دل را به دریا زدند و همراه  کسانی شدند که قصد داشتند این بار انتخابات را خود مدیریت کنند و اجازه ندهند دست ناپاکی باز دل ملتی را به درد آورد.

ابتدا مخالفت ها بود و خیلی هم بود. عارف و روحانی جایگاه آن چنانی در دل های مخالفان سرسخت رای دادن نداشتند. کمی جسارت دل ها را قرص تر کرد. بیش تر چیزهای خوب از مناظره سوم شروع شد. روحانی نگداشت قالیباف بیش از این بتازد. عارف دل به دریا زد و نام هایی بر زبان آورد که مردم خیلی وقت بود از رسانه ی مثلن ملی نشنیده بودند. اشتباهات اصول گرایان هم در جلو بردن بحث بی تاثیر نبود؛ انگار که خود خواسته آوار روی سرت بریزد.

شور و شوق در چشم ها و دل ها نمایان شد. امیدی وصف نشدنی سراسر وجود مردم رنج کشیده را گرفت تا حرکتی بزرگ به سوی یک پیروزی بزرگ آغاز شود. پیروزی در انتخابات از هر زمان دیگری ارزشمندتر شد. استقبال فراتر از باور بود تا جایی که زندانیان سیاسی که ماه ها و سال ها بدون ارتکاب هیچ گناهی محبوس بودند و هستند سخن از رای دادن گفتند. آن ها که ناخواسته از از ایران رفته بودند هم شانه به شانه شدند. جز عده ای اندک و معلوم الحال کسی سعی نکرد جلوی این موج بزرگ را بگیرد که اگر هم کسی خواست سنگی بیندازد دیده نشد، بس که این حرکت بزرگ بود.

هر روز به تعداد کسانی که برای رای دادن شور و شوق گرفتند افزوده شد تا جایی که پس از دو سال دوباره میادین اصلی شهر پر شد از صداها و سرودهای آزادی خواهانه و سبز. دوباره یا حسین گفته شد و میرحسین شنیده شد. نتیجه ی همه ی این ها این اتحاد بزرگ و کم نظیر است که ایجاد شده و هر لحظه که آرا به پایان نزدیک می شود مستحکم تر می شود.

بی شک این نتیجه ی مقاومت مردمی است که چهار سال سخت را بدون حقوق و خواسته های حداقلی پشت سر گذاشتند و چهار سال به رای هایی فکر کردند که چهار سل پیش آن طور که مردم خواسته بودند اعلام نشد. بدون هیچ تردیدی مقاومت جانانه ی رهبران جنبش سبز که حصر را به جان خریدند تاثیر بزرگی در ای اتحاد دارند و البته زندانیان سیاسی که از درون زندان هم فکری جز آزادی برای ایران ندارند.

حالا می توان کمی سر را بالاتر گرفت و رو به آسمان این آرای پس گرفته شده را تقدیم کرد به همه ی آن هایی که امروز حق شان بود که کنارمان باشند ولی به دلایل تلخی نیستند. این پیروزی مبارک همه ی آن هایی که کنار ما نبودند ولی دل شان برای ما پر کشید.

نه عارف موسوی است و نه روحانی کروبی اما...

همانطور که پیشبینی شده شده بود در آستانه روز رای گیری یک اتفاق هیجان انگیز و دهن پر کن، در قالب آخرین مناظره ی هشت نفره کاندیداها در سیما رخ داد تا تب و تابی حد اقلی میان مردم به پا شود که البته قابل قیاس با چهار سال پیش نیست. کاندیداهایی که اکثرشان با نیت دفاع از اصل انقلاب پا به عرصه گذاشته بودند. هدف جلسه مشخص بود؛ ترغیب و تشویق مردم برای آمدن پای صندوق ها.

همه چیز ساده و طبق برنامه پیش رفت اما تا یک جایی...

وقتی قالیباف با لبی خندان و ظاهری دوستانه متلکی درباره حوادث کوی دانشگاه 14 سال پیش نثار روحانی کرد، حتی ذره ای هم فکر نمی کرد چنین پاسخ دردناکی دریافت کند و شاید همین عبور یک قدمی روحانی از خطوط قرمز بود که عارف را دلگرم کرد تا چندین بار از عملکرد خاتمی و حتی موسوی دفاع کند.

جلیلی مقابل عارف روی موضوعی پافشاری کرد که می دانست عارف نمی تواند مستقیم پاسخی بدهد ولی زیرکی عارف در مباحثه و کشاندن حرف به جایی که جلیلی نتواند خیلی برگ برنده اش را بالا نگه دارد جالب بود. شاید بخشی از جواب هاب عارف به جلیلی به دل خوش نمی آمد و جسارت بیشتری را می طلبید اما به وقتش لبخند را هم گوشه ی لب ها نشاند. برخی از سخنان عارف نکته های قابل تاملی داشت: "صبر و استقامت دولت جناب آقای مهندس موسوی" "استفاده از ارزش هایی که کنار گداشته شده اند" "می دانم که خیلی از شما انگیزه ای برای شرکت در انتخابات ندارید" و پافشاری اش روی حمایت از خاتمی بعد از سخنان نیش دار جلیلی.

البته عارف نمی تواند موسوی باشد و روحانی هم کروبی نیست. عارف نه محبوبیت موسوی را دارد نه جسارت اش را و نه سابقه اش را اما لنگه کفش هم در بیابان کم چیزی نیست!

بعد از روحانی و عارف نوبت ولایتی بود که تیر خلاص را به سمت جلیلی نشانه برود و نشان بدهد که جلیلی خیلی تندروی کرده و این شاید یکی از نقاط اوج آخرین مناظره بود. کسانی مثل رضایی هم سعی داشتند خود را خیلی زیرک نشان دهند و گاهی با طعنه زدن شان به ائتلاف سه نفره و جدا کردن خود از سایرین خودی نشان دهند.

هرچه که هست این روزها نشانی از هم دلی میان احزاب دیده نمی شود؛ چه اصلاحات و چه اصولگرا و چه میانه رو! همه دنبال فرصتی هستند تا دل مردم ر به دست بیاورند و گویا نمی دانند دلی برای مردم نمانده. شاید این بار هم این دل های شکسته چاره ای جز دل خوش کردن به کورسوهای امیدی که در سخنان عارف و روحانی به چشم می خورد نداشته باشند.

انتخاباتی که طبق برنامه پیش می رود

به ظاهر این بار همه چیز مرتب است. همه ی روال انتخابات آن گونه پیش می رود که سال 88 جلو نرفت. کاندیداها ثبت نام کردند. چند اتفاق غیر منتظره و مثلن هیجان انگیز مثل ثبت نام هاشمی و مشایی و رد صلاحیت شدن شان افتاد. اعتراضات قانونی انجام شد و هیچ کس هم حکمی بالاتر از شورای نگهبان صادر نشد تا قاطعیت این شورا زیر سوال نرود. کاندیداها خیلی متین و جدی در هدف شان جلوی دوربین صدا و سیما می روند و گاهی در این میان کسی مثل روحانی همه تک جمله هایی به زبان می آورد که حد اقل به گوش آن ها که هنوز کورسوی امیدی به اصلاحات دارند شیرین است.

مردم هم آرام تر از چهار سال پیش دنبال رویدادهای انتخابات هستند.همان حرف ها که بود هنوز هم شنیده می شود. نامزدها هم آرامتر هستند؛ کاری به هم نداشته اند تا الان. بی شک می دانند چه خبر است و شاید هم یک غافلگیری در راه باشد! بلاخره باید نظرها به سوی دو سه نفر بیش تر جلب شود. هرچه که هست باید آرام پیش برود تا احساس ها روی کار نیایند! عقل ها هم که مدت هاست روی کار نیستند پس می مانند چشم ها و گوش ها!

انتخابات پس از تغییرات 1357 در ایران خودش یک تاریخ است! تقریب تمامی انتخابات های ریز و درشت که در ایران برگزار شده شامل رویدادهای عجیبی بوده که تا سال ها اثرش روی شخص و اجتماع، روحیات جوانان، آزادی های فردی و اجتماعی و زوایای دیگر زندگی مردم باقی مانده. ولی امثال شاید این طور نباشد. انگار قرار است آب از آب تکان نخورد. انگار که یکی دو ماه دیگر کسی انتخابات یادش هم نخواهد ماند. انگار که قرار است همین که هست باشد و فقط ظاهر و لباس و لحنی جدید!

این نامزدها دل به دریا زدن ندارند!

چند دقیقه قبل پس از سخن ها و شایعه های فراوان، در نهایت نام هشت نفر از نفراتی که برای انتخابات ریاست جمهوری ایران نام نویسی کرده بودند از سوی رسانه های رسمی ایران شنیده شد:



1- سعید جلیلی فرزند محمدحسن

2- غلامعلی حدادعادل فرزند رضا

3- محسن رضایی فرزند نجف

4- حسن روحانی فرزند اسدالله

5- محمدرضا عارف فرزند میرزا احمد

6- سیدمحمد غرضی فرزند سیدرضا

7- محمدباقر قالیباف فرزند حسین

8- علی‌اکبر ولایتی فرزند علی‌اصغر

نام هایی که بی شک مانند چند دوره ی قبلی انتخابات هیجان انگیز و به قولی جالب انگیز نیستند. خیلی ها انتظار هاشمی رفسنجانی را می کشیدند و شاید رقابت اش با رحیم مشایی، اما شورای نگهبان صلاحیت هردو را رد کرد. شاید مهم ترین دلیل شورای نگهبان برای رد صلاحیت این دو عواقب باخت هریک از این دو در انتخابات بوده. البته در این که عوامل خارجی شاید ها و حتا بایدهایی را به گوش شورای نگهبان رسانده اند شکی نیست.

از ابتدای امثال خبرهای ضد و نقیض در مورد انتخابات شنیده شده که با هم همخوانی نداشته اند و ندارند اما از همه جالب تر داستان هاشمی است:

آقای هاشمی در نامه ای به صورت رسمی عدم حضور در انتخابات را به علت عدم اعتماد رهبری اعلام کرد ولی  در روزهای پایانی به عرصه انتخابات پا گذاشت و در لحظات پایانی هم رئیس فعلی مجمع تشخیص مصلحت نظام و رئیس جمهور هشت سال ایران توسط شورای نگهبان رد شد!

با این اوصاف هیچ بعید نیست هاشمی با حکمی شبیه حکمی که برای مصطفی معین صادر شد به انتخابات بازگردد. البته مشایی هم شانس این حکم را دارد. هرچه که هست فعلا این نامزدها در حدی نیستند که آدم را در آخرین لحظه وادار به رای دادن و دل به دریا زدن کند!

رویای انتخابات

کم کم به یک دوره دیگر از رویدادی نزدیک می شویم که نام اش انتخابات ریاست جمهوری است. انتخاب نماینده ای که مطابق قانون باید بیش از نیم مردم ایران را پشتوانه چهار سال کار و خدمت پشت سرش داشته باشد. مردمی که هزاران سال است رویاهایی در سر دارند؛ آزادی، برابری، آرامش و امنیت. خیال هایی که هر روز کوچک تر می شوند و کم رنگ تر.

هر بار که مرم پای صندوق های رای گیری می روند رویدادی تلخ تر از گذشته را تجربه می کنند. باری آن که را دوست دارند انتخاب می کنند و باری هم کسی را برای شان انتخاب می کنند. آن که دوست اش دارند جا می زند و آن که دوست اش ندارند درجا! سال به سال همین بود تا رسیدیم به امسال!

آن کسی که امسال و با این وضعیت اقتصادی وحشتناک، فضای سیاسی مسموم و این وضع تاسف بار حقوق بشر اعلام نامزدی در انتخابات می کند نمی تواند از حالت های زیر فاصله داشته باشد:

  • انسان هایی بسیار دلیر با سینه ای پر از درد و اندیشه ای بسیار بزرگ در سر، که می خواهدن با درایت خود اش و کابینه ای بسیار متفکر شرایطی که حاصل سال ها اشتباه و بی درایتی است را تغییر دهند. فردی شجاع که با همه ی شرایط بدی که در زندگی مردم وجود دارد باز هم از مسئولیت پذیری نمی هراسد و دست اش را برای نامزد شدن بالا می برد. اما همه ی ما می دانیم که چنین شخصی در حال حاضر حداقل در جماعت مسئول وجود ندارد و این افراد این روزها یا زندانی اند و یا محبوس در کنجی.

  • حالت دیگر افراد خیال اندیشی هستند که تعدادشان بسیار هم بالاست و در هر سازمان کوچک و بزرگی هم پیدا می شوند. می توان گفت تمامی این افراد که باورشان شده رجل سیاسی هستند با رابطه و بدون علم و سواد در مورد پستی که بهشان واگذار شده سر کاری هستند و منتظرند تا با جرقه ای به مقام های بالاتر برسند. این افراد تا کنون بلاهای زیادی سر این مردم آورده اند و بسیار خطرناک اند! معمولا هم در انتخابات رای نمی آورند و انتخابات برای شان بهانه ای است برای رفتن به پست بالاتر.

  • افرادی هم هستند که در طول این سال ها همواره سر پست های بزرگ و به قولی بر مسند قدرت نشسته اند. این ها برای قدرت می آیند و برای شان مهم نیست که در راه رسیدن به قدرت بیشتر چه کسانی را از سر راه شان بردارند، سرشان را جلوی چه کسی خم کنند و با چه کسانی کنار بیایند.

خیلی سخت است و تقریبن غیر ممکن است ابراز امیدواری کردن در این شرایط که کسی بیاید و معجزه ای در این خاک اتفاق بیفتد! اما ما مردمی هستیم که هزاران سال قدمت و خواندن تاریخ پر از افتخارمان همیشه کورسویی از امید را در دل مان زنده نگه داشته و این قانون را هم نمی توان نادیده گرفت که انسان با امید زنده است! اما چطور ممکن است احزابی در انتخابات حضور عادلانه داشتته باشند در حالی بیش ترشان بزرگان حذب شان را در زندان، حصر خانگی و یا سکوت اجباری می بینند!