به روشنی‌ی چشم‌‌تان، بهار هم زمستان شد

برای نوروز پست تبریک نگذاشتم. چون این نوروز، برای همه نوروز نیست.

این بهار برای خیلی‌ها سیاه‌ترین بهار عمرشان بود. بهاری که فرزندشان را ازشان گرفت. بهاری که فرزندشان به اجبار خودکشی کرد. بهاری که به جز گریه، چیزی برای خیلی‌ها نداشت. مرگ دو زندانی، آن هم در روزهایی که می‌باید زیباترین روزهای سال باشد به هیچ عنوان قشنگ نیست. باری عمو نوروز و حاجی فیروزی که هرسال با نوید آزادی، به میان مردم می‌آیند و آزادی را به همراه زیبایی هدیه می‌دهند قشنگ نیست.

اما خب، هستند کسانی هم که با آمدن نوروز گندکاری‌های‌شان در این شلوغی‌ها مدفون شد و عیدی‌های کلانی برای زن و فرزند خود بردند. عیدی‌هایی که با شکنجه‌ی این و آن، بازداشت فرزندان مردم، شکنجه‌ی بی‌رحمانه‌ی دانش‌جویان و حتا گرفتن جان انسان‌ها به کف آورده‌‌اند.

ولی چه می‌شود کرد؟ شب عید است و باید حرف‌های خوب زد.

آزادباشید و خوش





آزادباش

هیچ نظری موجود نیست: