حالا مرد نقاش و فرزند احمد را به خاطر خودشان دوست داریم!

با خبر بیمارستان رفتن نقاش سبز دل ام خیلی گرفت

چهار سال قبل وقتی رای ام طی یک عملیات پلید گم شد، خیلی نا امید شده بودم و فکر می کردم ایران برای همیشه به دست زورگویان سپرده شد! هیچ امیدی برای تغییر و حتا اصلاحات در من و بسیاری از دوستان همفکرم باقی نمانده بود. همه فکر می کردیم داستان سال 84 پیش خواهد آمد و موسوی و کروبی هم در سکوت کامل و بدون پاسخ دادن به مردم به سر کارهای خود باز خواهند گشت و طبق عادت زشتی که بسیاری از ایرانی ها دارند، زور قضاوت کردیم...

وقتی میرحسین موسوی را روی سقف پاترول در روز 25 خرداد از میدان امام خمینی (توپخانه سابق) به سمت میدان فردوسی حرکت می کرد و مردم با فریاد "یا حسین...میرحسین" دفتر کیهان را می لرزاندند و وقتی مهدی کروبی (فرزند احمد) به میان مردم عزادار به بهشت زهرا آمد، جرقه های اعتماد در دل مردم روشن شد؛ اعتمادی که سال ها بود کسی را برای تخلیه اش پیدا ،نمی کردند.

امروز حدود 900 روز است که مهدی کروبی (فرزند احمد) و میرحسین موسوی به همراه همسر بزرگوارش زهرا رهنورد شاید حتا نمی بینند و نمی شنوندو نمی خوانند که مردم از چهار سال پیش هم محکم تر پشت شان ایستاده اند؛ آن قدر که به امید باز شدن روزنه ای برای شکست حصر، رای هم دادند! مردمی که در غم و شادی فریاد می زنند: "موسوی و کروبی آزاد باید گردند" هنوز و همیشه آن ها که پای شان ایستاده اند را فراموش نخواهند کرد.

امروز وقتی برای چندمین بار خبر بیمارستان رفتن موسوی را خواندم دل ام آزادی اش را بیش تر از پیش خواست، نه برای این که رای ام را پس بگیرد و نه برای این که بیانیه بدهد، به این خاطر که حق اش کنار مردم بودن است. مهدی کروبی فرزند احمد و میرحسین موسوی و زهرا رهنورد باید آزاد شوند تا شادی واقعی به دل مردم بنشیند. این نخستین خواسته تک به تک مردمی است که نام دکتر روحانی را روی کاغذهای رای نوشتند.




 

هیچ نظری موجود نیست: