او با تفنگ‌اش می‌ترسد-او با دست خالی جان می‌هد

هرچه فکر می‌کنم علت قتل‌ عام مردم به دستِ دست‌نشانده‌های دولت نمی‌فهمم. مگر او که می‌کشد انسان نیست؟ مگر به او ضرری رسیده که می‌کشد؟ مگر او منتقم خون کسی است که انتقام بگیرد؟ مگر او از لب‌های بسته و سکوت می‌ترسد؟ آیا او مانند همه‌ی مردم عادی، در میان خانوداده‌اش بزرگ نشده؟ آیا او دارای عاطفه و احساس نیست؟ مگر می‌شود انسانی این‌چنین بی‌رحم؟ مگر می‌شود کسانی که به خوش‌رفتاری‌شان با اسرای عراقی افتخار می‌کنند، به هم‌وطنان بی‌گناه خود بدون دلیل تیر شلیک کنند، چماق ب سرشان بزنند و به مشت و لگدشان بگیرند؟

به‌راستی او تا ابد به این فکر نخواهد افتاد که در دنیایی دیگر، باید جواب پس بدهد؟ او عذاب وژدان نخواهد گرفت؟ او شب راحت خواهد خوابید؟ خیلی سخت است باور کردن‌اش. ایرانی‌یِ احساساتی که حتا برای ماهی‌اش که می‌میرد غصه می‌خورد، که دل‌اش نمی‌آید دانه خوردن یاکریمی را برهم بزند، که حتا آرزوی مرگ دشمن‌اش را هم نمی‌کند، چه‌گونه است که روی انسانی اسلحه می‌کشد، چماق می‌کشد، به او شلیک می‌کند و شب سر راحت روی بالش می‌گذارد و از حقوق این اعمال نان بر سر سفره‌ی خانواده‌اش می‌برد. مگر انسانی بی‌دفاع که حتا دهان‌اش را برای اعتراض نمی‌گشاید، اسلحه و چماق ندارد و حتا با لبان خندان اعتراض می‌کند، باید کشته شود؟

همه می‌دانند که با کشتن و کشته شدن، چیزی به جز خشم و نفرت به بار نمی‌آید و خون، خون می‌آورد.

المُلکُ یَبغی مَع‌الکُفر و لا یَبغی مَع‌الظُلم





آزاد باشیم

هیچ نظری موجود نیست: