بیست و چند روز تا شانزدهم اذرماه باقی مانده. شکی نیست که هیچ نیرویی نمی تواند مردم را از به خیابان آمدن باز دارد. هیچ نیرویی هم توان خاموش کردن صدای مردم را نخواهد داشت. شاید تظاهراتی برگزار خواهد شد. مردمی به خیابان خواهند آمد و احتمالن کتک خواهند خورد و اگر باز هم یک نفر لباس شخصی احساساتی شود ماشه را میکشد و خدایی ناکرده یک شهید دیگر. دوباره به شخصیتهای مردمی اهانت خواهد شد و صدها نفر دیگر به خیابان میافتند.
آقای بسیجییِ ایرانی! آقای هموطن! شاید از همین الان داری فکر میکنی که آن روز چه خواهد شد. شاید خودت هم خسته شدی از این که میان مردم دوست داشته نشوی. شاید داری فکر میکنی این بار چنان بلایی سرشان بیاوریم که دیگر در خیابان پیدایشان نشود. شاید به این میاندیشی که این بار چه پاداشی در انتظارت است . شاید این جریان برایات به یک بازی ساده تبدیل شده و دلات برای یک درگیری یا کتک زدن تنگ شده باشد!
هرچه که در سرت است، تو بیست و سه روز فرصت داری فکر کنی. که چهقدر میتوانی در آرام شدن اوضاع کشورت مؤثر باشی. به این فکر کنی که آیا تا به حال در طول تاریخ هیچ مردمی و هیچ ملتی با چوب و چماق و اسلحه و زندان رفتن دست از خواستههایشان کشیدهاند؟ اگر کشیده بودند که حالا هم هم رضاشاه و نوادهگاناش روی این خاک ارائه میکردند آقای بسیجی. بیسته و سه روز فرصت داری که فکر کنی آیا واقعن لازم است این کارهایی که میکنی؟
آیا میارزد به خاطر پست و مقام و قدرت کوجکی که داری و همهاش به یک اسلحه و باتوم بند است هموطنات را لت و پار کنی؟ آیا میارزد که انسانهایی بیاسلحه را با این شدت بزنی که مثلن تشویقی بگیری؟ آیا هیچ کجای دین و شریعتی که علی و حسین و عباس الگوهایاش هستند نوشته شده که تو حق داری برای اندیشیدنانسانها تصمیم بگیری؟ از امروز تو بیست و سه روز فرصت داری تا کاری کنی که وقتی کسی در گوگل سرچ میکند "بسیجی" عکس یک عده چماق به دست و بزن بهادر ظاهر نشود. همین!
آزاد باشیم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر