همه چیز عیان و واضح است و نیاز به کند و کاو و تحقیق خیلی زیادی نیست تا بتوان فهمید این دولت نخست این که شایسته نیست، دوم این که حقوق بشر را به شدت زیر پا میگذارد و سوم این که محکوم است. اما شاید هنوز هم باشند که کسانی که این همه نقض قوانین انسانی و الهی، سرکوب، خشونت، گرفتن جان انسانها و سایر مواردی که این دولت را این همه نزد مردم ایران منفور کرده را یک جا و در کنار هم تصور یا مشاهده نکرده باشند.
برای آغاز یک راست به سراغ کهریزک و اوین و شهدا و زندانیان و ... نمیروم. به سراغ گلهایی میروم که روز به روز کف خیابانها و قهوهخانهها و پارکها و کثیفترین محیطهایی میروند که بهراستی جای کودک نیست. همان کودکان فالفروش که تازهگیها، البته از زمان آغاز این دولت غیر مردمی مثل برگهای پاییزی همهجا هستند و همه، چه خواسته و چه ناخواسته از رویشان رد میشوند. کودکان فالفروش که احتمالن یکی از گزینههای اشتغالزایی بود که او در تبلیغاتاش از آن دم میزد. میگویم فالفروشع شما بخوانید: "آدامسفروش، تیتابفروش، شکلاتفروش، سیگارفروش،...
سن این کودکان معصوم از 5 سال شروع میشود تا 15-16 سال. همهی این بچهها بیسرپرست نیستند، اما اکثرن اسیر دست با اصطلاح سرپرستانی هستند که نان شبشان را از قبال کار این طفلهای بینوا میخوردند. نه اینکه این قضیه تا به حا نبود، اما تا این حد که هیچجا و در هر شرایطیغ اتوبوس، مترو، سینما، رستوران، قهوهخانه، چهارراه، پیادهرو و هر جایی دیده شوند. نه اینطور نبود. این دولت بود که ین روز را به سرشان آورد.
چرایی در کار نیست، چرا که پاسخها مشخص است. گرانی! و گرانی و تورم نشان از بیکفایتی دارد. دولت بیکفایت بلایی بر سر خانوادههای فقیر آورد که حاضرند کودکان خردسالشان را هم به میان هر جمعی بفرستند تا گرسنه نمانند. کودکان بیسرپرست ایرانی به جای ان که تحت پوشش دولت و در مکانهایی امن، گرم و زیر دست پرستارانی مهربان باشند، کف خیابانها و قهوهخانهها، در اوج سرما و حتا گاهی با کیف و کتاب و فال به دست دنبال لقمهیی ناچیز میگردند. بچهها به جای اینکه بعد از مدرس پای درس و مشقشان بنشینند با کولهباری که به جای کتاب و خوراکی پر از درد و غم است به میان مردم میایند و گاه گاه محبتی و بیشتر نگاههای سردی نثارشان میشود.
آزاد باشیم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر