ایران و زندان، واژه هایی که خیلی به هم نزدیک شده آند

http://www.rahman-hatefi.net/FRANCE/zindan-azadi.jpg

شاید به جرإت بتوان گفت زندانی در ایران وجود ندارد که در آن زندانی سیاسی وجود نداشته باشد. متإسفانه زندان و ایران، این روزها خیلی در کنار هم به کار می روند. دو واژه که شاید در کنار هم بودن شان نه برای فقط ایرانی ها، که برای هر انسانی که تاریخ پر از بیداد و ظلم این خاک گلگون را فقط شنیده باشد, دردناک باشد.

ایرانی با فقر می سازد، با غم می سازد, با از دست دادن عزیز می سازد و می سوزد, اما ایرانی و زندان معنا ندارد. ایرانی و زندان باید و باید فرسنگ ها از هم دور باشند و زندان برای ایرانی فقط چند میله ی آهنی و سیاه نیست. انسان ایرانی عاشق آزاد زنده گی کردن است و نه در قید و بند بودن. انسان ایرانی عاشق بیان کردن عقاید است و نه فقط شنیدن و قبول کردن عقاید دیگران.

این روزها، وطن زیبا و سبزمان ایران، فرزندان خود را نام آشنا و گم نام در جای جای خود به نزدان افکنده و رنج دیده می بیند. چه بسیار فرزندانی که از این خاک هستند و برای این خاک جان می دهند، اما به اتهامات تکراری و واهی ÷شت میله های سرد زندان نشسته اند و برای این خاک رویاها در سر می پرورانند.

زندانیان سیاسی شاید همان خاک حاصل خیز برای جوانه های سبزی باشند که هر روز در خواب و خیال خود از پرستوهای در بند برای خودشان قهرمان می سازند تا شاید روزی خودشان قهرمان کشورشان بشوند. شاید زندانیان سیاسی این خاک همان قهرمان های قصه ها باشند که به دست قهرمانان نوجوان آزاد می شوند و روزی کتاب خاطرات شان را برای کودکان بنویسند تا درس آزادی و ایستادن فرابگیرند.



آزاد باشیم


هیچ نظری موجود نیست: