ماهها است که هر سایت و خبرگزاری را که بخوانی پر است از این جملات که یک نفر احضار شد، یک نفر بازداشت شد، یک نفر زندانی شد، یک نفر محکوم شد، حکک یک نفر تأیید شد...و هر از چند گاهی هم یک نفر برای چند روز به مرخصی آمد...
عید هم آمد و همین گفتهها و شنیدهها و نوشتهها ادامه پیدا کرد. اما کدام عید؟ برای کدام فرزند این عید بود، که جای بوسهی گرم پدر را روی گونهاش حس نکرد؟ برای کدام برادر و خواهر این عید بود، که خواهر و برادرش را در آغوش نکشید؟ این عید که روی لب مادر و پدر یادآور حاصل عمرشان باشد که در لحظهی تحویل سال اشک غم و حسرت مینشاند، عید بود؟
بچههایی که هر سال پس از لحظهی تحویل سال، زیرچشمی به دست بابا نگاه میکردند تا دست توی جیباش کند و عیدیشان را بدهد، امسال با اظطراب و نگرانی فقط و فقط جلوی دیوارهای اوین منتظر شدند و یا اینکه درهای خانه را پاییدند تا شاید بابا در را باز کند و به خانه بیاید.
بسیار خانه بود که امسال سفرهی هفتسین نداشتو چهقدر خانواده بود امسال که سال تحویل را سر روی سنگ گذاشتند و برای فرزندی که ارام و بیصدا خوابیده گریستند و گریستند و شاید یادشان رفت که روی یکدیگر را ببوسند.
کاش روزی برسد که آنهایی که باعث این مصیبت بزرگ شدند و این خاک گلگون را به خون کشیدند و هزاران چشم را گریاندند و هزاران کودک را منتظر گذاشتند و داغ ابدی روی دل پدر و مادرها گذاشتند، بفهمند که باعث افتخار کسی نشدهاند، به کسی خدمت نکردهاند، چیزی را نجات ندادهاند، جلوی اتفاق شومی را نگرفتند. کاش روزی برسد که بفهمند...
آزاد باشید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر