خیلی بی انصافی است که با این همه محیط آلوده، تهران را آلوده بنامیم! آلودهگی تهران از دود و ماشین و کارخانه نیست؛ که اگر بود با یک ماسک و نهایتاش با دو سه روز تعطیلی که کار بسیار آسانی در ایان است درست میشد. تهران را بیعدالتیها آلوده کرده. تهران از بوی گند اختلاص و مال مردمخواری و مردمستیزی و حقکشی آلوده است.
بیش از سه دهه است تهران رنگ آرامش را ندیده. عوامل قدرت از سویی و مخالفان بهظاهر مردمدوست از طرفی دیگر ساعتی را بدون خبر بازداشت، احضار، اعدام، شکنجه، ترور و اخبار بد ویرانکنندهی دیگر باقی نگذاشته. آدم نمیداند به کدام فکر کند! تا میآیی به دزدیدن رایات فکر کنی و چارهیی برای پس گرفتناش بیندیشی برادران و خواهرانات را میبینی که زیر مشت و لگد یک سری بیگانهی داخلی! خرد میشوند. تا بخواهی مرحم بر زخم همخونانات بگذاری و جسمشان را به دوش بگذاری اشک ماردان و پدرانی جگرت را میسوزاند که فرزندشان به علت خواستار بودن زندهگی و آزادی به کنج زندان رفتهاند.
چند قطره اشک که بخواهی برای هموطنانات بریزی و تا بیایی فریاد حقطلبی سر بدهی و تلاشی برای آزادی اندیشه بکنی یکی بالای دار میرود و گلویات را بغضی میگیرد که نه توان گریه کردن داری و نه توان فریاد زدن. پس پای کیبورد میآیی و تا جایی که حوصلهات میکشد مینویسی تا شاید چند نفر بخوانند و بدون این که خودت بفهمی از راهی دور یا نزدیک همدرد بشوند و دردت شاید کمی آرام شود.
خلاصه که آلودهگی شهر تهران را باران و باد کافی نیست. شاید کار یک سیل باشد! یا کار یک طوفان! موج خیلی بزرگی به راه افتاده که خیلی خوب زیر روی شهر را به هم ریخته و آنچه زیر بود و هرکس نمیدید بالا آورد. اما تهران هنوز آلوده است. شهری که کوی کویاش بوی غیرت و شهامت میدهد، شهری که کف به کف خیابانهایاش از خون پاک جواناناش پوشیده شده باید بهتر از اینةا باشد. زنان و مردان تهرانی احتیاج به نفس کشیدن دارند.
آزاد باشیم
بیش از سه دهه است تهران رنگ آرامش را ندیده. عوامل قدرت از سویی و مخالفان بهظاهر مردمدوست از طرفی دیگر ساعتی را بدون خبر بازداشت، احضار، اعدام، شکنجه، ترور و اخبار بد ویرانکنندهی دیگر باقی نگذاشته. آدم نمیداند به کدام فکر کند! تا میآیی به دزدیدن رایات فکر کنی و چارهیی برای پس گرفتناش بیندیشی برادران و خواهرانات را میبینی که زیر مشت و لگد یک سری بیگانهی داخلی! خرد میشوند. تا بخواهی مرحم بر زخم همخونانات بگذاری و جسمشان را به دوش بگذاری اشک ماردان و پدرانی جگرت را میسوزاند که فرزندشان به علت خواستار بودن زندهگی و آزادی به کنج زندان رفتهاند.
چند قطره اشک که بخواهی برای هموطنانات بریزی و تا بیایی فریاد حقطلبی سر بدهی و تلاشی برای آزادی اندیشه بکنی یکی بالای دار میرود و گلویات را بغضی میگیرد که نه توان گریه کردن داری و نه توان فریاد زدن. پس پای کیبورد میآیی و تا جایی که حوصلهات میکشد مینویسی تا شاید چند نفر بخوانند و بدون این که خودت بفهمی از راهی دور یا نزدیک همدرد بشوند و دردت شاید کمی آرام شود.
خلاصه که آلودهگی شهر تهران را باران و باد کافی نیست. شاید کار یک سیل باشد! یا کار یک طوفان! موج خیلی بزرگی به راه افتاده که خیلی خوب زیر روی شهر را به هم ریخته و آنچه زیر بود و هرکس نمیدید بالا آورد. اما تهران هنوز آلوده است. شهری که کوی کویاش بوی غیرت و شهامت میدهد، شهری که کف به کف خیابانهایاش از خون پاک جواناناش پوشیده شده باید بهتر از اینةا باشد. زنان و مردان تهرانی احتیاج به نفس کشیدن دارند.
آزاد باشیم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر