ندای بی صدای سرخی که فریاد رسای یک ملت سبز شد

نگاه معصوم اش رو به دوربین موبایل را راحت می شد فهمید. می خواست بگوید مگر من به جز حق ام چه خواستم؟ می خواست فریاد بزند من را کشتید، جنبش را که نکشتید؟ می خواست بگوید رای من را روزی مردم پس خواهند گرفت...

وقتی یک کلیپ چند ثانیه ای از قتل ندا آقاسلطان در اینترنت میان ایرانیان به اشتراک گذاشته شد، شاید آن ها که دستور به شلیک داده بودند فکر می کردند این صحنه توی دل معترضان را خالی کند و سبب فروکش کردن موج معترض مردمی شد؛ اما این فکر یک اشتباه بزرگ بود و نگاه ندا، صدای مردم مظلوم ایران را به گوش تمامی دنیا رساند و دخترکی بی گناه، شد مظهر آزادی نه فقط برای ایران.

نوشتن از ندا کار من نیست، کار هرکسی هم نیست. این نوشته فقط و فقط به رسم احترام به خانواده ندا و گرامی داشت یاد و خاطره ی دختر جوانی است که با پروازش، خون اش را  در رگ های جنبش سبز جاری کرد و عمر این جنبش را جاودان کرد.


حالا شاید کبوتری به نام ندا روی پشت بام ساختمانی در کوچه اختر نشسته باشد و برای آنان که پای خون اش ایستاده و ندای آزادی سر می دهد برای آنان که پای خون اش ایستاده اند.

هیچ نظری موجود نیست: