ادعای آزادی و ادبیات "شعبان بی مخی"

پس از انتخابات ریاست جمهوری و انتخاب دکتر حسن روحانی، موج امیدواری در میان جامعه مدنی برای تحقق خواسته های حداقلی شان ایجاد شده و همه بی صبرانه منتظرند تا حسن روحانی کلید معروف اش را درقفل هایی که در این هشت سال ساخته شد ببرد و وضعیت را کمی بهبود بدهد. این موج امیدواری تا جایی رسیده که بسیاری از کارشناسان آن را از دوم خرداد هم بزرگ تر و مهم تر می دانند و حرکتی رو به جلو در ادبیات و رفتارهای مدنی مردم و فعالان سیاسی می دانند.

از اصلاح طلبان تندرو گرفته تا میانه روها، ملی مذهبی ها، لیبرال ها و حتا بسیاری از طرفداران پر و پا قرص جمهوری اسلامی با رای دادن به حسن روحانی امید بسته اند به تغییراتی متناسب با دیدگاه های فردی و یا حزبی شان.

چیزی که همیشه در جامعه ی مدنی ایران و کسانی که پیشگام و یا همراه با جنبش آزادی خواهی ایران بوده اند مشهود است و جای تردیدی در آن نیست ادبیاتی آرام، به دور از خشونت، به دور از توهین و فحاشی به هر شخصی، بی طرفی در قضاوت و عدم تعصب است که این ادبیان چندین دهه است این جنبش را پایدار نگه داشته.

این یاد آوری در مورد ادبیات جامعه ی مدنی ایران به علت تعجب از جریان "شاه دوست" است که به قول خودشان جان تازه گرفته اند و پس از پخش مستندی پر ازتحریف تاریخ و طرفدارانه از شبکه ی من و تو به تکاپو افتاده اند. البته ایجاد هیجان در این دوستان اغلب مواقع همراه با فحاشی به طرف مقابل و یا در بهترین حالت توهین و تحقیر مخالفان شان همراه است.

جالب این جاست که طرفداران استبداد رضاخان که مخلوق نسل شعبان بی مخ ها است و خودکامگی اش را پسرش هم تایید کرده، برای همه ی جنایات رضا خان توجیهی به سازندگی را می آورند! مگر دولتی در طول تاریخ در هیچ کشوری وجود داشته که از خود سازندگی و ساخت و ساز به جای نگداشته باشد؟

نکته ی آخر این که ادبیات شعبان بی مخی و نوچه های اش دیگر جایی در جامعه مدنی ندارند. مثال ساده این که هرکس به پوشش اجباری و تصمیم برای اجبار در نوع پوشش معترض است کشف حجاب را که صد البته بدتر از حجاب اجباری است را هم محکوم می کند.

هیچ نظری موجود نیست: