همیشه از میان اشعار حافظ شیرازی این یک بیت نظرم را جلب کرده: "دست از طلب ندارم تا کام من بر آید/یا تن رسد به جانا یا جان ز تن درآید". امسال به واقع معنی و تفسیر این یک بیت را فهمیدم و دیدم و حس کردم. امروز که بیستم مهرماه است و روز بزرگداشت جناب حافظ این بیت را بارها و بارها تکرار میکنم و برای همیشه در دل و جانام حفظاش میکنم.
طلبِ من آزادی است و بهتر بگویم طلبِ انسان آزادی است اگر انسانیتاش را حفظ کرده باشد. دست از آزادی کشیدن همان دست از انسانیت کشیدن است. در این چند ماه بهخوبی دیدیم که دست از طلب نکشیدن دست از خیلی چیزهای دیگر کشیدن هم هست. از مقام و پست و مال و منال و هزار چیز ریز و درشت دیگر. از مردم ایران یاد گرفتم که حتا بری لحظهیی نباید دست از طلب کشید، آن هم از چنین طلبی.
رسیدن به هر خواستهی خوبی کنار زدن صدها بدی و زشتی و ناپاکی را میطلبد و کنار زدنِ همهی اینها ابتدا نمایان کردن و پرده برداشتن از واقعیتها را طلب میکند. چه بسیار انسانهایی که در راه حقیقت و خوبی شهید شدند و زندانی شدند و تهدید شدند اما دمی از حقگویی دست نکشیدند. پس من هم دت از طلب ندارم تا کام من برآید...


آزاد باشیم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر