دولتی که حتا دیگر دیکتاتور هم نیست...

اوایل روی کار آمدن دولت غیر منتخب کنونی یک دیکتاتوری محض و مستحکم روی کار بود و همه ی ارکان دولتی و نیمه دولتی اعم از مجلس و شورای نگهبان و اقسام کوناگون نظامی دستان دولت منتصب را سخت فشردند و گفتاری و عملی در خدمت دولت بودند. یک دیکتاتوری به تمام معنی در کشور حکومت داشت که می گفت و عمل می کرد. می گرفت و می بست و توقیف می کرد. برکنار می کرد و جابجا می کرد و عوض می کرد...

این ماجراها امروز به جایی رسیده که تا یکی از اهالی دولت دهان اش را باز می کند از ده زاویه تو دهنی می خورد و صدای اش هم نمی تواند دربیاید. آری دولت کنونی که حرف اش از صد فیلتر می گذرد و با واسطه ی این و آن روی پای اش بند شده، روزی ادعا می کرد کسی نمی تواند در کار دولت دخالت کند!


آن هایی که می خواستند این دولت سر کار بیاید، حالا که خرشان از پل گذشت و به مقام و منزلتی رسیدند پای شان را از راه دولت غیر مردمی کج کردند و از غافله جدا شدند و در نقش منزجران بازی می کنند؛ که دولت را بی حرمت  و منحرف شده نشان بدهند. این جنگ به سود مردم که نیست، پایه های یک دولت دیکتاتورتر، مستبدتر و ستم گر تر را می چیند و هوشیاری و آگاهی و کنار گزاردن این دلسردی ها و تزریق روح وطن دوستی و مردم خواهی را می طلبد.

۱ نظر:

امير حسين گفت...

جه بگويم كه به قول خودتان فقط لبخندي تلخ بر گوشه ي لبم زانو بغل مي گيرد...
من هم مثل شما مخالف جنگم. جنگ، چه داخلي و چه خارجي تنها هدف هاي دشمنان ميهنم را برآورده مي كند.
من هم حالم از ملتي كه خودشان را به خواب زده اند بهم مي خورد. روش خوبيست براي سرپوش گذاشتن بر كارهاي پليد و زشتشان.
بيزارم از ملتي كه اداي روشن فكرها را در مي آورند، كه روشن فكري را در اُمل دانستن يك عده اي ميدانند، همين كه كسي را اُمل خطاب كنيم، عين كور فكريست.
اي داده بي داد، درد زياد دارم، از بي عرضه گيِ خودم كه جرات ندارم جلوي يك نانوا يا يك راننده ي واحد متخلف بايستم تا مردمي كه دست به هر كثافتي ميزنند و تا جايي كه بتوانند برايش توجيه اسلامي(مظلوم در ايران) را پيدا مي كنند و اگر هم نتوانستند با يك جمله خود را تبرئه مي كنند:"اون گنده گنده هاش دارن ميكنن(ميخورن) چرا ما نكنيم(نخوريم)...؟"
اي واي بر من...
خوب ما كاشمري ها يك ضرب المثل داريم كه مي گوييم:"از درب باغ، پيشون اش پيداست!" مردمي كه چنين باشند؛ بايد هم مسئولي چنان داشته باشند. مگر آن مسئولي كه در آن بالاست از كشور يا كره اي ديگر آمده است؟ او هم مريضيست معلوم الحال كه از بين همين مردم مريض و بيمار بالا آمده است.
ماردم تعبير جالبي دارد، مي گويد: "مگر تنبيه شاخ و دم دارد؟ ما مردم خودمان با كم فروشي، دغل بازي، رابطه كاري و ... به خودمان بد مي كنيم، خوب خدا هم بر سر اين مردم كج كردار كساني را مامور مي كند كه..."

اي بابا، حرفام از جنبه ي نظر گذشت و به درد دل تبديل شد. ببخشيد اگر وقتتان را گرفتم، اما مي گويند: پرحرفي از پر درديست.
به هر حال راحتان جاويد، روحتان سرشار از اميد.